جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

روز 74 ام بازداشت بچه ها گذشت. تلفن هاشون قطع شده. فکر میکنم به دلیل اعتصاب غذای چند نفر از بازداشتیهایی باشه که اونچا بودن. قرنطینه ی بند 7. دلم تنگ شده واسه اونجا. برای 209. برای همه ی انسانهایی که اونجا بودند و هستند. تحمل آزادی رو ندارم. کاش اونجا بودم. در بند. کاش آخر از همه آزاد میشدم.
nobody

یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۸

زندگی

همه چیز یه روز تموم میشه. این قانون تغییر ناپذیر زندگیه. زندان و بازداشت و روزهای تلخ و خوش همه یه روز تموم میشن. دیشب بعد از 65 روز با قرار وثیقه ی 200 میلیونی آزاد شدم. یکی از دوستان هم روز 26 ام بازداشتمون با قرار کفالت آزاد شده بود. بقیه هنوز آزاد نشدن. اما بالاخره آزاد میشن. اینو اطمینان دارم. همه خوب و سرحال و قوی و اینبار محکمتر به زندگی ادامه میدن.
پاینده ایران.
nobody