چهارشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۷

نیامده رفته

دیر ترین هائی از دور
کنار لحظه می افتند
بی که حالایم را آشفته کنند

آینده ها شمال اند
و رفته ها جنوب
حیران ِ حالایم
از بالا
حالای من سئوالی ست
در ادامه های
فرود

ادامه های عمودی :
درنگ
درنگِ ادامه
وقتی همیشه لحظه لحظه پیش است و بعد ِلحظه منم .


یدالله رویایی

دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۷

مینای شهر خاموش


بعد از مدت هاسینما نرفتن و آنهم اینکه پایان بندی فیلم چنان باشد که بر جای بمانی هم تو و هم آنکه کنار تو نشسته است.
با پن سینما رفتیم ، مینای شهر خاموش ، کاری از امیر شهاب رضویان و پس از آنهمه کش و قوس ها درباره اکران فیلم که نه فیلم چندان انتقادی بود و نه گیشه ای که گمان کنی که از آن حرکتی برمی خیزد.
سالن سه سینما فلسطین خلوت بود و گورهای بم چنان انباشته که پس از 33 سال بازگشتن از آن سوی دنیا باز مرد را به گریه بیندازد.
حکایت عشقی به جا مانده از مردی که از 15 سالگی تا چهل و چند سالگی از یادش نبرده بود و سی و سه سال بعد به دنبال تنها نامی که بود مینا بود چه در میان کشتگان و چه میان زندگان زلزله ای که تنها به شمعدانی های خانه خواهر دکتر قناتی رحم کرده بود.
گفت همه اینها در سیزده ثانیه بود، گفت که ساز زدم در مجلسی که عروسش آنی بود که برایش می مردم، صدای قناتی می پیچد در چاهی که به خانه سرهنگ می رسد و در آن دکتر سی و سه پیش با مینا تیله بازی می کرد.
من و پن نشسته ایم تا موسیقی به پایان برسد تا شاید دکتر سر از شانه های قناتی بردارد، ما نشسته ایم تا شاید مینا از راه برسد و شاید زن زنده شود، پرده سیاه می شود و چشم ها انگار چیزی دیده نمی شود از میان این هجمه اشک.

همزاد

یکشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۷

همیشه همینجور بوده ام یعنی که اولش شاید هم دل خوشی نداشته ام از کسی اما بعد که گریه کرده است انگار فهمیده ام ما با همه این رفتارها باز آدمیم و احساس داریم و می توانیم همدیگر را ببخشیم.
نه اینکه گریه بهانه ای برای بخشش باشد نه این منظورم نیست که گاه استیصال آنکه به گمانت شمشیر را از رو کشیده است نشان می دهد که نباید خیلی هم نامهربان بود.
دیروز وارد اتاق که شده ام از دیدنش تعجب کردم و بیشتر از اینکه گریه می کرد.
دفعه اولی که دیدمش کوه رفته بودیم و رفتارهایش بیشتر به نظرم خودخواهانه و بعدها که عکسش رادیدم و از او شنیدم این بود که سعی در رهبری داشت حالا با هر بهانه ای و این ارشد نبودن آنقدر آزارنده بود که بخواهد دیگری را تحقیر کند.
گفت من و تو مردادی هستیم و هر دو ماده شیر و به گمانم رفتارهایمان خیلی شبیه هم است، از این وصف از خودم آنهم توسط او شاید می شد این نتیجه را گرفت که من، او بودم.
یکبار که در مورد دوستی با دوست دیگری حرف می زدم گفته بود که یکی که آیینه تمام نمای تو و نیازهایت باشد چنان به خشمت می آورد که سعی در دوری از او می کنی، چرا که او نشان دهنده ضعف و نیازهای توست و آنچه هستی و تلاش داری مخفی کنی.
اشک هایش را با دستمالی که بهش می دهم پاک می کند و می گوید می خواهم تنها باشم جمعی که در آن بودم را کنار گذاشته ام، فرصتی است برای تنها بودن و تنها زیستن هر چند که نخواهیم تنها بمیریم.

همزاد

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۷


در کلاس مقاله نویسی در مطبوعات ، دکتر نمکدوست از سبک یکتای بهنود در زمینه مقاله نویسی می گفت ، اینکه بهنود مقاله می نویسد نه با اصول رایج روزنامه نگاری و مقاله نویسی ، که او خود صاحب سبک است ، و بعدها حرف از اینکه قوچانی هم در این سبک گام برداشته و از این اصول فاصله گرفته است. قصدم در این نوشته این نبود که از سبک بهنود بنویسم که همه جا گفته ام ، روزنامه نگار محبوب من است. همه دلیلم از این نوشته این بود که همین امروز صبح در شهروند امروز مقاله ای از او خواندم و باز همان دنیا و سبک نگارش و همه راه از ولیعصر تا تجریش را بی احساس گرمای موتور اتوبوسی که روی آن نشسته ام در دنیای کلمات بهنود غرق می شوم.

تا تعصب هست



همزاد

سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۷













حنا
اعدام دو نفر در ایران به اتهام 'ارتباط' با جندالله








فعالیت های اجتماعی یعقوب مهرنهاد علنی بود و او در انتقاد از مقام ها وبلاگ می نوشت
به گزارش منابع خبری ایران دادگستری سیستان و بلوچستان روز دوشنبه اعلام کرد که یعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدر به اتهام عضویت در گروه شورشی جندالله اعدام شده اند.
یعقوب مهرنهاد مدیر "انجمن جوانان صدای عدالت" زاهدان بود که در زمینه دفاع از حقوق ساکنان سیستان و بلوچستان وبلاگ می نوشت و فعالیت می کرد.

گروهی از سازمان های حقوق بشر در ماه ژوئن در بیانیه ای یعقوب مهرنهاد را یک فعال اجتماعی معرفی کرده و نسبت به صدور حکم اعدام برای وی در فوریه 2008 ابراز نگرانی کرده بودند.

دادگستری سیستان و بلوچستان گفت که حکم اعدام این دو نفر توسط دادگاه انقلاب به اتهام "محاربه و فساد فی الارض از طریق عضویت و همکاری با گروهک تروریستی موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ریگی" صادر شده و به تایید مراجع عالی قضایی رسیده بود.

یعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدر صبح روز دوشنبه در محوطه زندان شهر زاهدان اعدام شدند.

یعقوب مهرنهاد 30 سال داشت و نویسنده وبلاگی بود که در آن به شدت از عملکرد مقام های محلی در رسیدگی به مشکلات ساکنان بومی سیستان و بلوچستان شکایت می کرد.

وی روز 22 فروردین ماه 1386 در وبلاگ خود نوشت: "خواست امروز مردم سیستان و بلوچستان بیش از هر زمان دیگر تغییر مدیران ناموفق و جایگزینی مدیران میانه رو وانعطاف پذیر به جای برخی مدیران متعصب وخشک مذهبی در استان می باشد."

در ادامه این متن آمده بود که "در صورت عدم توجه به این خواست مردمی، باید سال86 را سال قهر مردم با مسئولین در این استان نامید. قهری که قطعا مسئولین را در استان با چالش جدی مواجه خواهد کرد و در ادامه منجر به بحران مشروعیت مردمی دولت در سیستان وبلوچستان خواهد شد."

گروه جندالله، که یعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدر به ارتباط با آن متهم شده بودند، هدف خود را احقاق حقوق قومی و مذهبی اقلیت بلوچ در ایران عنوان می کند اما ایران این گروه را تروریستی می داند. تاکنون دهها تن از نظامیان، مقام های دولتی و افراد غیرنظامی در عملیات خشونت بار این گروه کشته شده اند.

گروه جندالله در ماه ژوئن 16 سرباز ایرانی را در سراوان به گروگان گرفت و می گوید تاکنون شش تن از آنها را به قتل رسانده است. جندالله خواستار آزادی 200 تن از اعضای این گروه توسط دولت ایران است.

بی بی سی-14 مرداد

دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۷

دیروز جلسه انقلاب مشروطه از منظر علوم اجتماعی بودم.
فضا کم و گرما و جای نامناسب میهمانان.
اما همه اینها به یک کنار، برگزاری جلسه خود می تواند امیدی باشد که به ناامیدی مطلق نرسیم.
انور خامه ای پیر و فرتوت و پراکنده می گفت و دیگران همه محکم و مصطفی بعد از جلسه از کمدیک بودن اوضاعی می گفت که خود قربانی اش بود.
گرفته بود و خسته و من فقط نگاه و بی نتیجه ..
گفتیم آن کسی موفق است که بتواند فضا را به نفع خود کمی تغییر دهد نه اینکه فضا بر او غالب باشد و نمی شود که بیشتر بنویسم و باید رفت و به کارها رسید.


همزاد