دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۴

سلام

زنگ در به صدا دراومد من از جا پریدم بابام در رو باز کرد صداش شنیدم که میگفت واسه کیه؟خیلی خوشحال شدم اخه یه حسی بم میگفت این پستچی بوده و واسه من نامه اورده اخه می دونین خیلی وقت بود منتظر نامه یه دوست بودم ولی افسوس از اون از جا پریدن من
که نه نامه ای در کار بود و نه پستچی مثل اینکه این روزا دوستام سرشون خیلی شلوغ
.
نه هرگز شب را باور نکردم
چرا که
در فراسوهای دهلیزش
به امید دریچه ای
دل بسته بودم



تنسی

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴

دوستان
اتفاق نا خوشایندی افتاده است، اما اجازه بدهید پس از چند روز که کاملا عصبانیتمان فروکش کرد،ماجرا را به شیوه ای عقلانی و منطقی تحلیل کنیم!
پاینده ایران
یله

شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۴

شیون

دیگر نمی خندم
دیگر نمی گریم
دیگر نفس نمی کشم
خدا بر شیطان پیروز شد
نه تقصیر تو نیست
تقصیر من است که بیهوده وقتی باید خون می گریستم خندیدم و پولهایم را روی میز ولو کردم
گناه من است که حرف زدم و ...
رها کنم
حال خوشی ندارم
دیدی حاج کاظم پیروز شد
دیدی

با نعره ای از درد
هاپو

نوميدي

فاشيسم پيروز شد.
مواظب خودتان باشيد.
با ترس و دلهره
هاپو

پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۴

معين در شهرباني
از اين خيابان به آن خيابان همه جا ايستاديم و خوانديم (اي ايران اي مرز پر گوهر )نگاه كردند و خنديدند .نپرس از من كه چه حسي دارم از اينهمه نگاههاي محقر كه مرا تحقير ميكنند نپرس كه وقتي يكي شنيد در چشم‌هايش اشك جمع شد اما رويش نشد گريه كندچرا دير كردي تمام راه را دويدم تا مطبوعاتي جواد مغازه سر نبش بسته بود مگر نمي‌بيني نفس نفس مي‌زنم اما باز هم نپرس كه وقتي يكي اين را شنيد چه قيافه‌اي شد و‌آن كه گفته بود چقدر از گفته اش پشيمان شد .
من شعر را مي نويسم بعد همه مي خوانيم تند برويم تا از شعر كپي بگيريم واي پسر همسايه مان مرا ديد ؟آنهم با ….با چه شوقي شعر را نوشت با چه حرارتي شعر را خواند وعكس گرفت چند روز بعد نپرس كه چه حالي شدم وقتي شنيدم صدايش گرفته صداي خودم اما آنقدر گرفته بود كه نتوانم حالش را بپرسم او الان درس مي خواند .اگر لازم باشد برايش هر چند تا بخواهد نامه مي‌نويسم تا بداند وقتي مي خندم و او مي‌گويد مسخره مي كني واقعا مسخره نمي‌كنم ولي چه لزومي است به اينهمه جديت وقتي تو ناچاري امروز معين باشي و فردا هاشمي بگو خنديدن ندارد.!!!!
ببخشيد صداي موسيقي بلند است صداي شما را نمي شنوم آخر فصل انتخابات است و صدا نوارها كه امان همسايه ها را بريده در ميدان امام.
لابد امروز اگر براي قانون اساسي اگر ميخواستتند راي بگيرند موسيقي انتخاباتي اين مي شد (نمره بيست كلاسو نمي‌خوام ..بهترين هوش و حواسو نمي خوام)هموطنان عزيز چند روز بعد بياييد وراي دهيد قانون اساسي جمهوري اسلامي(آري)انتخابات است به شيوه ايراني.
تو اما نپرس چرا ناراحتي .نمي‌داني در خيابان جلوي مرا گرفت كه بگويد به احمدي نژاد راي داده و سرش را بالا گرفت كه من در خودم خرد شدم وزير پاهايش ريختم يك كاغذ بهش دادم كه بخواند و خداحافظي كردم
يك لحظه اينجا باش بعد برو .ميمانم.شما پوستر نمي‌خواهيد .خانم‌ها آقايان به هاشمي راي دهيد .با مردم تندي نكن بگذار خودشان فكر كنند .
ايستاده كنار خيابان با همان نگاه ؛سلام مي‌كنم و رد مي‌شوم .تلفن زنگ مي زند برويم .
روزنامه را باز مي كنم جنازه‌ها تصوير كناري اسكت جنازه‌ها دراز مي‌كشم مي‌ترسم بالا بياورم ؛مي‌خوابم خوابيدن يك جور فرار است تو درست فكر مي كني من ترسويم و از ترس مي خوابم .بپرس چرا راي مي‌دهم تا من به تو جواب دهم از ترس است كه راي مي دهم بپرس وقتي كه هاشمي آمده دانشگاه تهران و همه اي ايران خوانده اند چه حالي شده ام بپرس وقتي كه لييست طرفداران هاشمي مي آيد و اسمهاي………..خودت مي داني اشكهايم جمع مي شوند يا نه.
چند روزقبل:
بچه‌ها!هر كدام يك طرف خيابان،يكسري داخل پياده‌روها،با لباس قرمزش مي آيد ،كنار خيابان مي ايستد با نايلوني كه پر از شكلات است و دستش را دراز مي‌كند ماشين‌ها و موتورها مي ايستند مي دود و جلو مي آيد دوباره دستش را جلو مي‌آورد فيلم را پس بده بعدها بهش مي‌خندم فقط براي اينكه او بخندد .
لباس سبز با موهاي شانه زده لباس قرمز با موهاي بسته شال صورتي با موهاي لخت مشكي و لي پرچم ايران يك سفيد كم دارد.
بگذريم تو بگو به درسهايت مي رسي دوباره اگر لازم شد برايمان از هر كجاي دنيا كه باشد اي ايران مي‌نويسي و با ما مي خواني هر جا كه باشي .
حالا مي‌نوسم
اينجا شاهرود است حال همه ما خوب است اما تو باور مكن.
همزاد فروغ
نمی دانم حاکمیت ایران با چه رویی چنین بی رحمانه با اکبر گنجی رفتار می کند!!
این بار نیز توطئه ای دیگر در راه است! به زور یک قاچاقچی مواد مخدر را به سلول انفرادی گنجی می اندازند. گنجی اما زیر بار نمی رود و به قدری مخالفت می کند که مجبور می شوند قاچاقچی را به سلول دیگری منتقل کنند. رزو گذشته نیز رییس هیات نمایندگي اتحاديه اروپا در نامه ای به سفیر ایران در بلژیک، از شرایط گنجی در زندان ابراز نگرانی می کند. همچنین کنگره نويسندگان جهان، به نمایندگی از نویسندگان پنج قاره، خواستار آزادی گنجی می شوند.
حاکمیت ایران بی محابا در این باره سکوت کرده است. خاتمی، این چند روز آخر نیز چنگی به دل نمی زند. شاید از هزینه های پیگیری وضعیت گنجی واهمه دارد!!!



حاکمیت ایران مسوول مستقیم هر اتفاقی است که در زندان برای اکبر گنجی می افتد.

پاینده ایران
یله

چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۴

به شدت از درباره انتخابات نوشتن گریزانم.
می ترسم!
همان طور که از نتیجه انتخابات می ترسم، از رای دادن هم واهمه دارم!
چنگال فاشیسم بیرون آمده از دین را می بینم اما واهمه ام از آن کسی است که بارها منتقدانش را به گوشه سلول انداخته است.
سال 69 و نامه 90 امضایی به این عالیجناب را به یاد آرید. پاسخی شایسته برای منتقدانش داشت! بازداشت!

این بار اما زشت رویی که به زشتی اندیشه من و تو و مردمان یک سرزمین است، مترصد یک فرصت است. فرصتی که شاید وقتی به امکان تبدیل شد، مجبور به پذیرشش شویم.
در این میان توصیه کردن بسیار دشوار است.
مرددم.

پاینده ایران
یله

رای می دهم بی دلیلی که برایت بگویم

رای می دهم به هاشمی رای می دهم
چرا که از استبداد می ترسم
چرا که فاشیسم خواهرم راروسپی مینامد و تروریست او را می کشد
چرا که در اردوگاههایشان زنان اجازه هم خوابگی با مردان را ندارند
چرا که در سرزمینامشان عشق کلامی هرزه است و مردان اجازه لمس زنان را ندارند
رای می دهم
چرا که خدا را در درون خودم می خواهم نه مسیحی مصلوب بر دیوارهای شهر
رای می دهم
چرا که عشق را دوست دارم و زنان را دوست دارم و خواهرم را دوست دارم
رای می دهم چرا که کینه ورزی را دوست ندارم
چرا که تو را دوست دارم

با امید
ها÷و
متن بالا را در عجله ی کافی نت و فی البداهه تایپ کردم ببخشید به خاطر غلطهای دستوری و احتمالا تایپی
بیشتر ضرورت نوشتن برایم مهم بود

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

امید

آنچه مایه خوشبختی من است آن است که همه ی دوستانم, همه ی روشنفکران, همه ی دلسوزان واقعی و خیال نپردازان با من هم عقیده اند و دیگر چه باک اگر آنکه بنیادگراست برسر کار بیاید یا آنکه همواره در حجاب ایدئولوژیست به من بخندد. حمایت روشنفکران و دوستانم را می خواستم که دیدم و این یعنی این که من در راه غلطی نبوده ام.
درنهایت بیچاره گی به هاشمی رای می دهم

با امید
ها÷و
به مناسبت اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری، شعر زیر را از دفتر "مدایح بی صله" احمد شاملو انتخاب کرده ام:


"کریه" اکنون صفتی ابتر است
چرا که به تنهایی گویای خون تشنه گی نیست.
تحمیق و گران جانی را افاده نمی کند
نه مفت خواره گی را
نه خود باره گی را.

تاریخ
ادیب نیست
لغت نامه ها را اما
اصلاح می کند.



با امید
هاپوکومار


نقد شعرِ(نصفه تيغ )در اتاق ِشعر ِمحمد آزرم :
http://tafavot2.persianblog.com/
امیر کوچولو

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴

مجال بی رحمانه اندک بود و واقعه سخت نا منتظر
باید تا مدت ها اندیشید و فاجعه را تحلیل کرد.
پاینده ایران
یله
مجال بی رحمانه اندک بود و واقعه سخت نا منتظر
باید تا مدت ها اندیشید و فاجعه را تحلیل کرد.
پاینده ایران
یله

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴

به پاینده .بلاگ اسپات

هر وقت دلم میگیره سری به دوست همیشگیم میزنم ولی خیلی وقته که دوستم منو تحویل نمی گیره یعنی جن وقتیه حرفی واسه گفتن نداره و از روی بی حرفی هز انتخابات ومعین و... حرف میزنه بابا دلم گرفت یه ذره هم به من فکر کن به تنهایی من و نیاز من به تو.
خواهش میکنم فقط به خاطر من دو باره مثل روزای اولت شاد باش یا حتی مثل یه ماه پیش غمگین اصلا هر جوری که میخوای باشی باش ولی تو رو خدا از خودت بگو از دوستات بگو ولی از این سیاست بی پدر و مادر حرف نزن راستش الان که دارم اینا رو مینویسم خیلی دلم گرفته بود اومدم به تو سر بزنم دیدم تو هم از من بدتری البته فکر میکنم من زیادی پر توقعم اصلا بی خیال داداش.
کوه ها با همند و تنهای اند
همچو ما با همان تنهایان

سلام

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۴

«نصفه تیغ»
قطار می رود که گریه اش بگیرد.
مثل شاخه گل قرمزی که ... (-:بگیر!) [نمی گیرد.]همه جا را می گیرد سر و ته ِ تذکره الاولیا را [غلط می نویسد.]آن جا که «گل گونه ی مردان خون ِ ایشان اثت.» با این قرمزی خون که همه جا را گرفته شیر ِ آب را باز کن تا فراموشم کنی.
در پنجره ی خیسی که از روبروت رد شد -خیلی وقت است- مردی که دست تکان نمی دهد (-:مرده!؟؟)
حالا تو هی بی خودی آه بکش (-:آه ه ه ه ه ه ه ه...)
روزنامه را که ورق بزنی [نزن!]با یک لب خند ِ رسمی ِ ۴*۳ لطفن بلند تر بگو (-: سیب!که باورم شود به درد ِ هم نمی خوریم
(-:نزن!) تا همه جا را نگیرد. (-:بگیر!)عکس را بده ستونِ حوادث ِ روزنامهشاید گریه اش گرفت. (-:گرفت؟)

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴

مطالبي آماده كرده بودم كه به دلايلي از گذاشتن‌شان منصرف شدم . فقط سر مقاله‌اي از هفته نامه كتاب جمعه به قلم شاملو كه در مرداد 58 منتشر شد مي‌گذارم و ديگر سخني نيست.
اول دفتر
روزهاي سياهي در پيش است . دوران پر ادباري كه گر چه منطقا عمري دراز نميتواند داشت . از هم اكنون نهاد تيره خود را آشكار كرده است و استقرار سلطه خود را برزمينه ايي از نفي دمكراسي ،‌نفي مليت ، و نفي دستاوردهاي مدنيت و فرهنگ و هنر مي جويد. اين چنين دوراني به ناگريز پايدار نخواهد ماند و جبر تاريخ بدون ترديد آن را زير غلتك سنگين خويش در هم خواهد كوفت اما نسل ما و نسل آينده در اين كشاكش اندوهبار زياني متحمل خواهد شد كه بي گمان سخت كمر شكن خواهد بود . چرا كه قشريون مطلق زده هر انديشه آزادي را دشمن مي دارند و كامگاري خود را جز به شرط امحا مطلق فكر و انديشه غير ممكن مي شمارند . پس نخستين هدف نظامي كه هم اكنون مي كوشد پايه هاي قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحكام بخشد و نخستين گامهاي خود را با به آتش كشيدن كتابخانه ها و هجوم علني به هسته هاي فعال هنري و تجاوز آشكار به مراكز فرهنگي كشور برداشته ، كشتار همه متفكران و آزادانديشان جامعه است . اكنون ما در برابر توفاني روبنده ايستاده ايم ،‌بادنماها ناله كنان به حركت درآمده اند و غباري طاعوني از آفاق برخاسته است . مي توان به دخمه هاي سكوت پناه برد، زبان در كام و سر در گريبان كشيد تا توفان بي امان بگذرد . اما رسالت تاريخي روشنفكران پناه امن جستن را تجويز نمي كند . هر فريادي آگاه كننده است ، پس از حنجره هاي خونين خويش فرياد خواهيم كشيد و حدوث طوفان را اعلام خواهيم كرد . سپاه كفن پوش روشنفكران متعهد در جنگي نابرابر به ميدان آمده اند . بگذار لطمه ايي كه بر اينان وارد مي آيد نشانه ايي هشدار دهنده باشد از هجومي كه تمامي دستاوردهاي فرهنگي و مدني خلق هاي ساكن اين محدوده
جغرافيايي در معرض آن قرار گرفته اند.
چاملي.

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

عروسی

در ساعت پنج عصر
درست ساعت پنچ عصر...
ایران آزادی نیست ، همه زندانند باید تلاش کرد ، باید... شما هیچ چیزی نمی فهمید ...
تو برم کتری رو آب کن .
سنگهایی که به طرفم پرتاب می شود ، دادی که برسرم کشیده می شود و دوستانم که ناراحت می شوند، نه چیزی نمی شه !
من با چهل تا دختر بودم ، می فهمی !
و فقط شازده کوچولو خواندم !
حرف ، حرف و شازده کوچولو می خواندم " این قطار که برگشت ..."
-آقا به معین رای بدین.
-تو یه خیانتکاری که می خوای رای بدی .
- ببین انتخاب بین بد وبدتر تو هر کاری کنی تفسیر می شه ، رای 20 میلیونی ، 15% رای .....
پارچه سیاهی که رویش کشیده شده و شکلاتهایی که در هوا پرتاب می شود ، دارند کل می زنند!
عروسی...
جلوتر از همه بر روی دوش و پروانه سفیدی که دور سرش می چرخدو چیزهای سیاهی که در سرم میچرخد
برام دو تا ساندیس بخر سرد باشه !
سیما هم ساندیس می خوهد ؟ نه آنجا به اندازه کافی سرد است ، ولی بیرون هوا خیلی دم کرده است !

پدر شوکه می شود آخر چرا باید با اون باشه
اصلا مهم نیست که سیما مرده! مهم اینه که چرا با اون بوده .
بغلم کرد می دونی برای حفظ آبروی دو خانواده چیزی نگو
و نگاهی می کردم و....
مصیبت وارده را به شا و خانواده ...
از طرف خانواده...
یه لحظه گر گرفتم
آخه با چه رویی ؟
ولی بقیه چه گناهی دارن
نتونستم دو قطره اشک بریزم حتی دو قطره ...
فقط نگاه کردم ، سفید ، سفید و از همیشه بلند قدتر ، با چشمانی نیمه باز " با چشمانی از سوال و عسل "
حالا سیما مرده بیایید به فکر زنده ها باشیم.
ولی " خون سرخ ایگناسیو "
می بینی حرف زدن چقدر آسان است ، حرف ، حرف ، حرف...
به من می گن آل پاچینو .
سیما سفید شده بود .
مادرش را از روی خاک بلند کردم و تمام حس نفرتم رو به پسرش درونم ریختم ولی راستی اصلا کسی تقصیر کیست ؟ اصلا باید دنبال مقصر گشت !
-آقا چرا می خوای رای بدی؟
- اینجا ستاد مبازره با هفت تای دیگه است
یار دبستانی من با منو همراه منی
ای ایرن ، ای مرز پر گهر
ولی سیما مرده....

حنا

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴

درخت گلابي

در اوج گرما، در ميانه‌ي فصل ميوه‌ها، نمي‌دانم چرا درخت گلابي ميوه نمي‌دهد، او كه جوان است، او كه بيمار نيست، او كه ... نمي‌دانم.
متني براي آشناي مرده‌ي حنا در آريادنه نوشته‌ام، با تاسف...
و با اميد
هاپو

تحكيم و انتخابات

درست نمي‌دانم اما شنيده‌ام كه تحكيمي‌ها انتخابات را تحريم كرده‌اند. با همه‌ي احترامي كه براي ايشان قائلم فكر مي‌كنم اقدام ايشان فاقد نگرش منطقي سياسي و نگاه درست است. همه مي‌دانيم كه دانشجويان و در راس ايشان تحكيم وحدت بزرگترين ضربه‌خورده‌گان جنبش اصلاحات بوده‌اند. خاتمي با كم كاري و محافظه‌كاري ضربه‌هاي مهلكي به بدنه‌ي جنبش دانشجويي وارد كرد. در حاليكه دانشجويان از روز اول رياست جمهوري خاتمي مهمترين و جدي‌ترين حاميان او بودند.(و اين خود يكي از ضعفهاي مهم دولت اصلاحات بود، چرا كه يك دولت را بايد حزبي حمايت كند كه از دل يك طبقه‌ي اجتماعي برآمده باشد[مثل طبقه‌ي كارگر] و دانشجويان به عنوان گروهي پيشرو تنها مي‌توانند كاتاليزور يا حاميان درجه دو باشند)
اين را هم مي‌دانيم كه برخي از اين ضربه‌ها و آسيب‌ها جداي از فشارهاي بيروني و خشونت راست‌گرايان، ناشي از ضعفي بود كه خود اين جنبش در درون از آن رنج مي‌برد. مسائلي چون فقدان تئوري و انديشه‌ي قوي، ياد نگرفتن اصول اعتراضات مدني و اتخاذ روشهاي قديمي مبارزه و طرح شعارهاي بيش از حد راديكال[تا حد آنارشيگري بي‌منطق] و اعتماد بيش ازحد به سياست‌مداران و دوري كردن از روشنفكران.
اين ضعفها در كنار فشارهاي بيروني و حمايت نكردن اصلاح‌طلبان سوار بر قدرت موجب برخورد هاي تندي با دانشجويان شد كه نتيجه‌ي آن حتي امروز هم قابل مشاهده است. بهترين نمونه برادران محمدي هستند كه هنوز در زندان تحت فشارند و اخيرا هم اعلام شده حال ايشان وخيم است.
شكست ناشي از موارد برشمرده موجب دلمرده‌گي و ياس نه تنها تحكيم كه كل پيكره‌ي جنبش دانشجويي شده‌است. به شكلي كه تندروترين و راديكال‌ترين جناح تحكيم(مدرن علامه)در سالهاي اخير شعار دوري از قدرت و حركت به سمت تفكر تئوريك و اعتراض مدني را انتخاب كرده است.
البته اين روش با توجه به تجربه‌ي تلخ جنبش دانشجويي در سينه‌زدن زير علم اصلاح‌طلبان هم منطقي و هم حاوي نكات برجسته و پيشرويي است. اين روش كه در كشورهاي پيشرفته نيز به عنوان راهكارهاي جنبش دانشجويي از چند دهه‌ي پيش مي‌باشد اما توجيه كننده‌ي تحريم انتخابات به شكل امروزينش نيست.
گذشته از پيامدهاي تلخ تحريم و انتخاب يكي از كانديداهاي نظامي يا مرد دروغگويي چون هاشمي، تحكيم بايد به اين هم بيانديشد كه با تحريم چه هدفي را دنبال مي‌كند:
1- شعار تحريم، بيش از همه توسط اپوزيسيون خارج از كشور و طرفداران هخا و رجوي در بوق مي‌شود كه همواره از دور دستي برآتش داشته‌اند و هيچ نگاه دقيق و واقع‌بينانه‌اي از شرايط داخل نداشته‌اند.
2- طرفداران تحريم، بيشتر به اثبات نامشروعيت نظام و در نتيجه براندازي مي‌انديشند، اما آنها هيچ برنامه يا آلترناتيوي را فراپيش نمي‌نهند. آنها مثل كودكي كه لج مي‌كند فقط پادر كفش نمي‌خوام كرده‌اند و نمي‌گويند چه مي‌خواهند و يا چگونه؟
3- شايد هم طرفدار تهاجم يك نيروي بيگانه هستند كه فكر نكنم قاطبه‌ي مردم به چنين وضعيتي راضي باشند. ايشان با الگوبرداري‌هاي ساده‌انديشانه از انقلابهاي مخملي يا وضعيت دشوار كشورهايي چون عراق يا افغانستان فكر مي‌كنند كه ايران هم مي‌تواند چنين راهي پيش گيرد. آنها توجه نمي‌كنند كه اولا عراق و افغانستان جداي از وضع بدي كه دارند بسيار با ايران از نظر سياسي، بافت مردمي، اقتصادي و قدرت دولت مركزي تفاوت جدي دارند. ثانيا انقلابهاي مخملي در كشورهاي صنعتي اروپايي رخ داد كه گرچه فضاي بسته داشتند اما مردم سالها در سايه‌ي رشد اقتصادي و البته رشد فرهنگي و فضاي سياسي به نسبت ايران باز، شورش مدني را تمرين كرده‌بودند و گذشته از اتحاد عجيب مردم، حكومتها نيز گرچه توتاليتر بودند اما مستبد به مفهوم ايراني نبودند. چرا چنين انقلابي در ازبكستان جواب نداد؟
اعتراض مدني و تشكيل NGO و اعتراض از طريق نافرماني مدني نيازمند حداقل فضاي باز سياسي و اجازه براي تشكيل NGO يا اعتصاب است. زماني كه يك قاتل نويسنده‌ها يا يك نظامي حلقه به گوش يا يك تند روي ايدئولوژيك رئيس جمهور شود، حتي اعتراضهاي مدني در نطفه خفه مي‌شوند و خطر رفتاري چون رفتار رئيس‌جمهور ازبكستان يا كشورهاي عربي در پيش است. امروز اگرچه رئيس‌جمهور به دليل ضعف مفرط قانون اساسي و اهمال خودش در بسياري از موارد كوتاه مي‌آيد، اما باز ما مي‌توانيم او را بي پسوندي خاتمي صدا بزنيم و پيش رويش او را نقد كنيم. مباد روزي كه چون سالها پيشتر، وقتي فردي در نماز جمعه از هاشمي انتقاد كرد او را كتك زدند و به جايي بردند كه كسي نمي‌داند.
اعتراض مدني كه شعار تحكيم است نياز به حداقل فضاي باز اجتماعي(لااقل) دارد كه با توجه به پيشينه‌ي نامزدهاي اين دوره تنها معين آن را فراهم مي‌كند.
درست كه دانشجويان ضربه‌خردگان بزرگ اصلاحات بودند اما چه كسي پا روي حقانيت فردي چون حجاريان مي‌گذارد كه با توجه به هزينه‌اي كه داده است باز از پا ننشسته و شعار تعطيل و تحريم را در بوق نمي‌كند بلكه آرام و فكور به شرايط بد بعد از انتخابات مي‌انديشد.
با اميد
هاپو

پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۴

بوم و بر

بابا دست مريزاد، شما كه از منم بي‌ذوق‌تريد. حالا من يه نمور بي‌شعورم به جاي اين‌كه درباره‌ي تيم ملي بنويسم از بحريني‌هاي ننه‌مرده دفاع مي‌كنم. آخه خير سرتون جشن مليه! خب بنويسيد نه. يه چيزي بگيد. شادي كنيد و از اين اراجيف.
مثلا همه داد بزنيد: ايران، ايران....هي هي .... ايران ايران....
بچه‌ها متشكريم. بچه‌ها متشكريم.....ايران چي كارش كرده... سوراخ سوراخش كرده..... تازه اگه خيلي با هم كلاسيد با هم اي ايران بخونيم:
اي ايران، اي مرز پرگهر
اي خاكت سرچشمه هنر

دور از تو انديشه بدان
پاينده باشي و جاودان

اي دشمن ار تو سنگ‌خاره‌اي من آهنم
جان من فداي خاك پاك ميهنم

مهر تو چون شد پيشه‌ام
دور از تو نيست انديشه‌ام

در راه تو كي ارزشي دارد اين جان ما
پاينده باد خاك ايران ما...

با اميد
هاپو

چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۴

وصله‌ي ناجور نغمه‌ي ناكوك

ايران برد، به جام جهاني راه يافت. من هم مثل همه‌ي ايراني‌ها خوش‌حالم. من هم در جشن ايراني‌ها شريكم و چون همه عرق ملي دارم و ...
اما نگاه ديگري هم هست كه ممكن است چندان خوشايند نباشد اما لذت دركش و انساني بودنش مانع از ساكت شدنم درباره‌اش مي‌شود.
در برخورد مهدوي‌كيا و بازيكن بحريني آشكار بود كه مقصر بازيكن ايراني‌ست يا فرض هم كه چنين نيست اما چه كسي از ديد اقليت بحريني به قضيه نگاه مي‌كند؟
تا اين جا شايد چندان نگران‌كننده نباشد، اما ناراحت‌كننده حرف مجري ايراني است كه مي‌گويد:''بازيكن ما فقط در مواجهه با بحريني‌ها اين برخورد را دارد'' راستي چرا همه از كنار اين توجيه زشت و ناپسند رد مي‌شوند. يادمان بيايد وقتي در كشورهاي ديگر فشار تماشاچي و زمين روي بازيكنان ماست چگونه از اين اجماع ظالمانه احساس خفه‌گي مي‌كنيم. حالا چه شده است كه يك پيروزي و طلب آن باعث شده است تا اخلاق انساني و ديدگاه آزادمنشانه را فراموش كنيم؟
بهتر نيست كه لحظه‌اي ديدگاه سوم‌شخص را اتخاذ كنيم و از منظر بيگانه به رفتارهايمان بنگريم؟

با اميد
هاپو

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴

رز زرد(1)

اين روزها مصادف است با سالروز كشتار بزرگ دانشجويان چيني در ميدان تيان‌آن‌من پكن. در سال 1989 هزاران دانشجو همراه با مردم در ميدان بزرگ تيان‌آن‌من( همان ميداني كه در سال 1949 مردم چين در آن با مائو رهبر كمونيست چين بيعت كرده بودند) در اعتراض به سياست‌هاي كمونيستي و براي دموكراسي خواهي تظاهرات گسترده‌اي كردند. اما رهبران توتاليتر حزب كمونيست تانكها را به ميدان آوردند و به روي مردم بي دفاع آتش گشودند. در اين كشتار دلخراش حدود 40 هزار نفر كشته شدند كه نزديك به 11 هزار نفر از آنها دانشجو بودند. تيان‌آن‌من نماد آزاديخواهي و مبارزه‌ي جوانهاي دانشجويي‌ست كه سياست ورزي را جزئي از زندگي روزمره خود مي دانستند و نسبت به حوادث پيرامون خويش بي‌تفاوت نبودند. بي‌شك آزادي نسبي امروز مردم چين و عقب نشيني هاي حزب جرار كمونيست و پيشرفتهاي چشمگير چين در صنعت و اقتصاد مرهون خون جوانهايي‌ست كه جان خود را فداي نام آزادي كردند.
با اميد
هاپو
1- عنوان برگرفته از شعر زيباي راجر واترز آهنگساز معروف گروه پينك فلويد است ترانه‌اي به همين نام درآلبوم زيبايAMUSED TO DEATH
مي‌باشد. متن اين ترانه را در آريادنه گذاشته‌ام.

یکشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۴

یک توضیح

1) معین را شخصیت برجسته ای برای ریاست جمهوری نمی دانم! به عنوان کسی که با او در جریان کاری برخورد داشته ام، او را شخصیت چندان مثبت و آزادی خواهی نیز نمی دانم. معین و احزاب حامی او، دربردارنده سقف مطالبات قابل طرح در ایران هستند.

2) رای ندادن در انتخابات به منزله عدم تایید ساختار سیاسی نظام است. نظامی که با ساختاری فسادپرور و غیراخلاقی، قدرت سیاسی را در دست عده ای خاص سپرده است تا مادام العمر حکومت کنند.

3) رای به معین در انتخابات یا تحریم انتخابات، دو راهکار پیش روی منتقدان و مخالفان نظام است. هرچند تا روز انتخابات تردید ها کماکان وجود دارد اما دلایلم برای رای به معین را بازگو می کنم:

الف) تحریم انتخابات نماشی است برای اعلام انزجار از نظام حاکم بر ایران. تحریم انتخابات را در شوراها آزمودیم.در انتخابات شوراها به خصوص در تهران افرادی به شوراها راه پیدا کردند که آرایی معادل حدود 5% آرای مردم تهران را کسب کرده بودند. به راستی به جهانیان ثابت شد که ما از نظام حاکم بیزاریم؟

ب) خون ایرانیان با فلسفه انتظار آغشته است. سالیا ن کمی نیست که به انتظار وقوع معجزه از سوی کشورهای خارجی، صورتمان را به سوی خارج از کشورچرخانده ایم.
" به قفل بیهوده خشم می ورزی، به قفل بیهوده خشم می ورزی، درهای همه زندان ها از درون باز می شود."
رافائل آلبرتی

ج) از مهمترین دلایل نظریه پردازان تحریم انتخابات، مشروعیت زدایی از نظام با یکپارچه شدن نیروهای سیاسی درون نظام است اما از این نکته غفلت می کنند که قدرت بالقوه فساد پرور است و بدون منتقد و مخالف،این قدرت از آستینش ترور بیرون می آید.

د) فرض کنیم در بهترین حالت فقط 40% مردم به پای صندوق های رای بروند. یک روز به جلوتر حرکت کنیم. رفسنجانی از عوامل کشتار پنج هزار نفری سال 67و دوران سرکوب دهه 60 به عنوان رییس جمهور برگزیده شده است! آری!من می ترسم. از او که بی مهابا کشته است و قصدی مجدد دارد می ترسم. او اکنون در اندیشه آن است که چرا توطئه سرنگونی اتوبوس روشنفکران در سفر به ارمنستان بی نتیجه ماند. سعید امامی فقط یک پست مدیریتی با او فاصله داشت.

آری، دفاع از معین جسارت می خواهد. اما به راستی با آمدن احمدی نژاد یا رفسنجانی، دیگر کسی را یارا و مجال پیگیری از حال سمیعی نژاد یا صابر یا دیگر زندانیان هست؟ اینان قربانی اصلی و مستقیم این انتخاب هستند.
به معین نه برای معین بلکه برای انتخاب اخلاقی خودم رای می دهم!

نمی شود کنار استخر ایستاد و به کسی که در حال غرق شدن است، گفت نگران نباش! با غرق شدن تو همگان می فهمند که ناجی استخر قدرت و عرضه نجات تو را ندارد.



پاینده ایران
یله

شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۴

چرا از ديگران مي‌ترسم؟( يا چرا به معين راضي شدم؟)

آنچه از پي مي آيد مي تواند مصداق خراب كردن چهره هاي انتخاباتي و از اين باب امري به ظاهر غير اخلاقي باشد. اما به دو دليل زير اين عقيده را قبول ندارم:
1- در جوامع مستبد براي نشان دادن ماهيت مستبدان تنها راه، بر ملا كردن دروغهاي ايشان است. به عبارتي قوانين عمومي اخلاقي( اگر وجود داشته باشند) در اينگونه جوامع نه تنها كارآمدي ندارند كه چه بسا مشكل‌ساز نيز مي‌باشند.
2- بسياري از نامزدهاي انتخاباتي با چهره هاي دروغين و شعارهاي بي محتوا وارد صحنه شده اند. اين افراد كه تا ديروز بزرگترين و بلكه مجريان خشونت بودند، امروز با عكسهاي حق به جانب سعي در مشروع جلوه دادن خود دارند. پس برماست كه خطر ظهور اين دروغگويان را نشان دهيم و پوچي كلامشان را با برملا ساختن شمشير زير جامه شان خاطر نشان كنيم.
اما نامزدها عبارتند از:
الف- اكبر هاشمي رفسنجاني: از موسسان جامعه روحانيت مبارز. دو دوره رئيس مجلس بود و نقش كليدي در تداوم جنگ هشت ساله بعد از سال 62 داشت. دانشگاه آزاد طرح اين مرد جاه طلب است كه در سياست ورزي از هيچ دروغي فروگذار نمي‌كند و قتلهاي زنجيره‌اي در دوران هشت ساله رياست جمهوري او رخ داد. فلاحيان و سعيد امامي افراد مهم وزارت اطلاعات او بودند. او رئيس مجمع تشخيص مصلحت است. در مورد فساد اقتصادي هاشمي و خانواده اش افسانه‌هاي فراواني نقل محافل است. هاشمي مردي به شدت قدرت طلب و مستبد است كه شيوه استراتژي هايش حتي در گفتگوي اخير با نيويورك تايمز فرقي نكرده است. بزرگترين جرم اكبر گنجي روزنامه نگار زنداني مشهور، افشاي جنايات جفت و طاق هاشمي و معرفي او به عنوان عاليجناب سرخ پوش است.
ب- محسن رضايي: عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام. كسي كه در دوران جنگ با هاشمي نقش موثري در تداوم جنگ داشت. وي در نقش فرمانده سپاه پاسداران نقش موثري در كشتارهاي سال 60 داشت. پسر او چندي پيش به امريكا فرار كرد و در مصاحبه اي افشاگر نقش پدرش را در جنايات پدر فاش كرد. شخصيت توتاليتر رضايي نزد سپاهيان قديمي زبانزد است.
ج- علي لاريجاني: داماد مطهري تئوريسين مشهور جمهوري اسلامي. مطمئن‌ترين فرد در خانواده لاريجاني‌ها(صادق و محمد جواد). لاريجاني پيش از رياست ده ساله صدا و سيما و به عبارت بهتر ديكتاتوري رعب آورش بر اين نهاد موثر و پيش از نمايش اعترافات دروغين و مراسم كنفرانس برلين در شكل تحريف شده و برنامه‌هايي چون چراغ و هويت و همكاري گسترده در قتلهاي زنجيره اي و سركوب دانشجويان در تير 78، در سپاه فعال بوده است.
د- محمدباقر قاليباف: از سرداران رشيد سپاه كه سر سپرده بي چون و چراي رهبر است و در تير 78 يعني مصادف با حوادث كوي دانشگاه از نويسندگان معروف نامه به رئيس جمهور بود. او در اين نامه رئيس جمهور خاتمي را تهديد به كودتا كرد. به عكسهاي خندان او و جوانهاي ترگل و ور گل اطرافش نگاه نكنيد. به چهره‌ي بزك كرده اش با ژستهاي بازيگران هندي در بيلبوردها توجه نكنيد. تحكم كلام او طنين صداي يك نظامي كهنه كار و سرسپرده را دارد كه در مواقع لزوم به راحتي به روي مردم تفنگ مي كشد تا از اصول سست خود و رهبرش دفاع كند. قاليباف يك فرمانده خشك مغز و بدون تحليل است كه فقط به درد پاكوبيدن و جانم فداي رهبر گفتن مي خورد. راستي چرا بيشتر اين كانديداها نظامي اند يا سوابق طولاني در سپاه( نيروهاي مخلص) دارند؟؟
ه- احمدي نژاد: اين يكي مشخصه اش دو چيز است: اول: كثيفي و زشتي ظاهري ثانيا: تكرار مردم مردم در جملات پوچ و بي مايه اش. احمدي نژاد اصولگراي آبادگر كه سياست را مديون عدم مشاركت مردم و شوراي نگهبان است و در شعارهاي پوپوليستي( عوام فريب) دست همه را از پشت بسته است.
خودش رسما اعلام داشته تند رو است و مي خواهد جامعه اي اسلامي و كاملا اسلامي بنا كند. او از محافظه كاران راديكال است كه بالاترين درجه سرسپرده‌گي به رهبري را دارند. بهترين نمونه نطقهاي بيمايه مجلس است كه مشحون از تركيب مضحك مقام معظم رهبري است.
خب، خلاصه طولاني فوق را آوردم تا دليل ترسم از شركت نكردن را توضيح داده باشم. من هم متاسفم كه مجبورم گذشته افراد را روكنم. اين امر براي ايرانيان كم حافظه شايد ضروري‌ست. خصوصا در كشوري كه گودزيلاها شرايط رقابت آزاد را از ميان برده اند و ما مجبوريم به روشهاي غير اخلاقي متوسل شويم. مي دانم كه در شرايط دموكراتيك اين روش نه فقط درست نيست كه زشت و ناپسند هم هست، اما چه كنم كه بايد شرايط سياست ورزي در اين كشور را فهميد. واقعيت امروزي هر يك از افراد بالا نشان مي دهد كه آنها تغيير نكرده‌اند و صرفا روكشي زيبا به زشتي ذاتي‌شان كشانده اند. پس وظيفه روشنفكري خود را دراندن اين حجاب دانستم وگرنه معتقدم كسي كه به خطاهاي ديروز خود صادقانه معترف است و در جهت رفع آنها مي‌كوشد بسته به نوع خطا، قابل بخشش و چشم پوشي است و اصولا بازخواني گذشته افراد چندان صحيح نيست.
با اميد
محفوظ

برای هاشمی و هوادارانش

مسیری خاکستری از چشمانش به خانه های ما راه پیدا کرده بود! تو و من هراسان می دویدیم و او با چشمانش که نشان از قهقه ای مرموز داشت، ما را می پایید.

چشمانش گاه باز گاه بسته ما را می نگرد. ما به مسیر خاکستری چشمانش وقعی نمی نهیم!


" تو بارها و بارها
با زنده گی ات
شرم ساری
از مردگان کشیده ای.
( این را من
همچون تبی
_درست
همچون تبی که خون به رگ ام خشک می کند_
احساس کرده ام.)..."

بخشی از شعر "گفتی که باد مرده ست..." دفتر "دشنه در دیس" احمد شاملو
پاینده ایران
یله

جمعه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۴

سلام دوستان
می خواستم درباره کارناوال رفسنجانی مطلبی بنویسم اما با این عکس و شرح از خبرنامه دانشجویان ایران روبرو شدم که به نوشته خودم ترجیح دادم.
پاینده ایران
یله



هاشمي رفسنجاني بايد بداند با راه انداختن کارناوال تبليغاتي با ماشينهاي مدل بالا نمي تواند راي جوانان را کسب کند. چند جوان نا شناس با تيپ امروزي، هرگز پاک کننده پرونده سياه آقاي رفسنجاني در طول بيش از دو دهه زمامداري ايشان در نهادهاي مختلف نمي تواند، باشد.
جوانان امروزي و تحول طلب ايران آگاه تر از آنند که با چند ترفند تبليغاتي و ژست سياسي، فريب سياستمدار کهنه کار را بخورند.
هاشمي رفسنجاني؛ سياست تو عين ديانت توست !

پنجشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۴

بدون شرح

بیت رهبری!


پاینده ایران

یله

1) گویا وبلاگ نویسان در ایجاد بمب گوگلی به خاطر اکبر گنجی، دچار اشتباه شده بودند! می توانید روی Human Rights کلیک کنید و وارد لینک اصلاح شده شوید.

2) رفسنجانی در تازه ترین اقدام برای جمع آوری رای در انتخابات ریاست جمهوری، دست به کاری زده است که تا چندی پیش جرم محسوب می شد! او اقدام به تشکیل گروهی از جوانان تهرانی کرده است تا با تیپ هایی مخالف با نظر حاکمیت، در خیابان به تبلیغ او بپردازند.
برای اطمینان از این خبر به میدان محسنی و خیابان جردن رفتم. هرچند در نهایت شاید ده ماشین با برچسب انتخاباتی رفسنجانی دیدم؛ اما از حافظه تاریخی موریانه خورده ایرانیان شگفت زده ام!

3) دوست دارم درباره دلایل عدم تبلیغات وسیع خیابانی دکتر معین و نیز اقبال رو به افزایش توده های فرهنگی در این چند روز نسبت به او، مطلبی بنویسم اما این موضوع را به آینده موکول می کنم.

از رویکردتان نسبت به انتخابات بیشتر بنویسید.

پاینده ایران
یله

چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۴

نطع سياه

مي گويند سگ زرد برادر شغاله. پس برادر من كه هاپو باشم هم شغاله. بله، اين شغال لطف كرده و متني براي انتخابات و دليل شركت كردن خودش نوشته. متن از حوصله‌ي وبلاگ ما فراتر است و نيازمند با دقت خواندن است و البته تعريف از ‹‹برار›› نباشد خواننده‌ي با حوصله لذت هم مي‌برد. پس يك تكه از آن را اينجا مي آورم و اصل مطلب را در آريادنه تا اين كاره هاش بخونند. به اميد همكاري هاي بيشتر.
با اميد
هاپو
...ما مي ترسيم كه ليست هاي سياه دوباره به راه بيفتد تا دشمنان كيان دين ملت بر نطع سياه نشانده شوند. مي ترسيم مي ترسيم. از اين همه فريب مي ترسيم . مردمان سال‌هاست كه دل از كلام بريده اند و چشم به رنگ داده‌اندكه از همان سو كه رنگ مي كشاندشان مي روند. ريشه هاي تفكر در لبه زوال خشكيده است و حماقت به اصلي برتر مبدل شده است. از همين رو مي پندارم كه به دهانه سختي از تاريخ ايستاده‌ايم. دستم به قلم نمي رود اما دلم را چه كنم . سالهاست كه دگر انديشان شرمساري دل به رنگ دادن ديگران بر خود مي‌گيرند و با خود مي‌برند. نخواستم و نخواهيم كه ما هم چنين كنيم. دك و پز روشنفكري وا مي داشتم كه پاپس بكشم. اما ترس شرمساري تاريخ در اين ميانه تغلب و دغلي جبرم مي كرد كه پا به راه شوم. در ميانه شبي تيره قدم به راه گذاشتم تا آنچه را پيشترها تنها انگشت شماران گوش زد كردند، به گوش خسته هر آنكه نزديكم بود برسانم. دوستانم برادرهاي جنگ ديده دهه شصتي دارند مي‌آيند و شوخي هم با كسي ندارند آمده اند تا نگذارند كه ديگران فرهنگ ايثار و شهادتشان را در پيج و خم زندگي گم كنند؛ آمده اند تا ناموس حفظ كنند وجوان 20 ساله را به مسلخ بفرستند. همه ايمان انقلابي شان براي اضمحلال لشگر كفر به چله كمان بركشيده اند و تنها منتظر يك غفلتند. منتظر يك بله كوچك تا دوباره همه را با همان كمان به هم بدوزند. آستين بالا بزنيد به عون خود ياري كنيد تا چنين نشود...(اصل مطلب).
نويسنده: شغال

روشنفكران

سلام دوستان
ديدار جامعه شناسان برجسته با معين را در اقبال امروز يازده خرداد بخوانيد راستي شما اباذري را مي شناسيد؟
:مقاله ديهيمي را هم در از همان اقبال مي آورم

از دوشنبه خوب تا شنبه خوب -خشايار ديهيمي
دوشنبه روز بدي بود. شب قبل، آخر شب، نتيجه بررسيهاي شوراي نگهبان (حكم نظارت استصوابي) را بر اينترنت ديده بودم. نفسي به آسودگي! همه رد شدند جز آنها كه مي‌بايست و نفسي به راحتي كشيده بودم كه باز «ما»، «ما» شديم. همه مان محذوف، همه‌مان محروم.اما دوشنبه روز بدي بود. حكم آمد تا بخشي از «ما» را از «ما» جدا كند، به رسم مالوف. و سخنگوي ستاد معين و رئيس ستاد معين شتابزده به استقبال اين حكم جدايي «ما» از «ما» شتافتند. دردي در دلم پيچيد. باز آيا بايد اخلاق قرباني فرصت‌طلبي شود؟ باز «ما» مي‌مانيم و «ما»؟ باز «آنان»، «آنان» مي‌شوند و «ما» در حسرت «ما» شدن مي‌مانيم و راهي به دل هم نمي‌توانيم بجوييم؟دوشنبه روز بدي بود. دوشنبه اين بار براي «ما»، غير خوديهاي خون به جگر، روز خوف و رجا بود. خوف و رجا براي همه هست. هر كس خوف و رجاي خودش را دارد. خوفم از اين بود كه باز حكم حكومتي سرنوشت ما را تعيين كند. حكمي حكومتي براي تفرقه انداختن، حكمي حكومتي براي مسدود كردن راههاي همدلي، همدلي ميان آنهايي كه با همه اختلافاتشان رنجي واحد دارند. رنجي واحد كه تنگ نظري‌ها از هر دو سو، يا بهتر است بگويم از همه سو، نگذاشت تا به عزمي واحد براي تخفيف اين رنج بدل شود.اما دوشنبه‌هاي بد سياست مي‌توانند بگذرند، اگر صبر كنيم، اگر قرار از كف ندهيم و به عامليت خويش باور آوريم، دوشنبه‌ها مي‌گذرند اما نه هميشه.در آن خوف و رجا اما اميد غلبه كرد. براي آن كس كه سياست مي‌ورزد، سياست به معناي سرنوشت، جز اميد و كوشيدن در راه اميد، چاره‌اي نيست. همان لحظه با خودم فكر كردم كه شايد رگ غيرت معين بجنبد و اين خوف را فقط به رجا بدل كند. با امتناع خويش. با امتناعي كه مي‌تواند آن بركت سياست، آن گم شده سياست ما را به ما باز آورد: اجماع و اخلاق. اما رو راست باشم، اميدم كم رنگ بود چرا كه تجربه خلاف اين را مي‌گفت. بعد از بازرگان همواره شاهد بودم كه اخلاق در پاي قدرت قرباني شده بود. در آن دوشنبه تلخ يك راه بيشتر به نظرم نمي‌آمد: «طلسم معجزتي كه نجات دهد از دست خويشتنمان» و اميد به معجزه در سياست عين نا اميدي ا‌ست.اما در ذهن خود ماندن و يك راه برون رفت بيشتر نديدن، هر قدر كه سياست ورزيده باشي و هر چند كه با همه وجود و با نيت خوب، عين بي‌تدبيري و سياست نشناسي است. و من اين گناه را به گردن مي‌گيرم از همه شهامتم مدد مي‌طلبم تا به گناه دوشنبه خود اعتراف كنم. دوشنبه‌اي كه سياست را واگذاشتم و فقط به محال و آرزوي خويش انديشيدم. سياست اما چنانكه بارها خود گفته بودم و در اين دوشنبه تلخ فراموش كرده بودم، بازي در دايره امكان است، نه زيستن در خيال و آرزوي محال و دامن برچيدن از دايره عمل. امروز باز بايد همه شهامتم را به ياري بخوانم تا بي‌پرده و به دور از واهمه هرچه تهمت و واهمه هر چه خطا كردن آن چيزي را بگويم كه امروز درست مي‌پندارم. شنبه مباركي بود. راست بگويم اميد داشتم و آرزو كه بيانيه معين كه مي‌دانستم شنبه منتشر مي‌شود پر از خفت نباشد و اخلاق را به سياست بازگرداند و راست بگويم آنچه در بيانيه معين خواندم و ديدم، فراتر از اميد كمرنگم بود. خفت نبود، غرور بود. تسليم نبود، ايستادن بود. عقب نشستن نبود، پيش تاختن بود. در دايره تنگ خوديها نشستن نبود، غير خوديها را به حساب آوردن بود. از سر ترحم نبود، بلكه حق برابر خواستن براي همه ايرانيان بود. جبن نبود، شجاعت بود.به ميان «ما» خوش آمديد اگر به عهد خود پايبند باشيد. خوش آمديد با اين ميثاق تازه، خوش آمديد با اين عهد تازه. و بر «ما»ست و بر «شما» كه بر اين عهد بايستيم.- آمين!