چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۴

نطع سياه

مي گويند سگ زرد برادر شغاله. پس برادر من كه هاپو باشم هم شغاله. بله، اين شغال لطف كرده و متني براي انتخابات و دليل شركت كردن خودش نوشته. متن از حوصله‌ي وبلاگ ما فراتر است و نيازمند با دقت خواندن است و البته تعريف از ‹‹برار›› نباشد خواننده‌ي با حوصله لذت هم مي‌برد. پس يك تكه از آن را اينجا مي آورم و اصل مطلب را در آريادنه تا اين كاره هاش بخونند. به اميد همكاري هاي بيشتر.
با اميد
هاپو
...ما مي ترسيم كه ليست هاي سياه دوباره به راه بيفتد تا دشمنان كيان دين ملت بر نطع سياه نشانده شوند. مي ترسيم مي ترسيم. از اين همه فريب مي ترسيم . مردمان سال‌هاست كه دل از كلام بريده اند و چشم به رنگ داده‌اندكه از همان سو كه رنگ مي كشاندشان مي روند. ريشه هاي تفكر در لبه زوال خشكيده است و حماقت به اصلي برتر مبدل شده است. از همين رو مي پندارم كه به دهانه سختي از تاريخ ايستاده‌ايم. دستم به قلم نمي رود اما دلم را چه كنم . سالهاست كه دگر انديشان شرمساري دل به رنگ دادن ديگران بر خود مي‌گيرند و با خود مي‌برند. نخواستم و نخواهيم كه ما هم چنين كنيم. دك و پز روشنفكري وا مي داشتم كه پاپس بكشم. اما ترس شرمساري تاريخ در اين ميانه تغلب و دغلي جبرم مي كرد كه پا به راه شوم. در ميانه شبي تيره قدم به راه گذاشتم تا آنچه را پيشترها تنها انگشت شماران گوش زد كردند، به گوش خسته هر آنكه نزديكم بود برسانم. دوستانم برادرهاي جنگ ديده دهه شصتي دارند مي‌آيند و شوخي هم با كسي ندارند آمده اند تا نگذارند كه ديگران فرهنگ ايثار و شهادتشان را در پيج و خم زندگي گم كنند؛ آمده اند تا ناموس حفظ كنند وجوان 20 ساله را به مسلخ بفرستند. همه ايمان انقلابي شان براي اضمحلال لشگر كفر به چله كمان بركشيده اند و تنها منتظر يك غفلتند. منتظر يك بله كوچك تا دوباره همه را با همان كمان به هم بدوزند. آستين بالا بزنيد به عون خود ياري كنيد تا چنين نشود...(اصل مطلب).
نويسنده: شغال

هیچ نظری موجود نیست: