مسیری خاکستری از چشمانش به خانه های ما راه پیدا کرده بود! تو و من هراسان می دویدیم و او با چشمانش که نشان از قهقه ای مرموز داشت، ما را می پایید.
چشمانش گاه باز گاه بسته ما را می نگرد. ما به مسیر خاکستری چشمانش وقعی نمی نهیم!
" تو بارها و بارها
با زنده گی ات
شرم ساری
از مردگان کشیده ای.
( این را من
همچون تبی
_درست
همچون تبی که خون به رگ ام خشک می کند_
احساس کرده ام.)..."
بخشی از شعر "گفتی که باد مرده ست..." دفتر "دشنه در دیس" احمد شاملو
پاینده ایران
یله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر