پنجشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۶




جالب است در زمانی که انواع پروتکل ها در رابطه با عدم حضور کودکان در جنگ وجود دارد و در زمانی که حضور کودکان در جنگ مایه افتخار نیست باز در عکس های امسال هم سربازان کودک به عنوان مسائل پرافتخار جنگ مطرح شدند.

سه‌شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۶

اوضاع خوبی نیست با این همه می گه می خوام خودم رو نگه دارم.می گه نمی خوام خودم رو ول کنم. اگه ول شم کارم تمومه اینو بعد از حرفای بالایی که زد می گه. با اینکه شاید می خواد بیشتر حرف بزنه اما باز چیزی نمی گه. همه چیز خوب بود و بود و بود و الان نیست. نیست و قرار نیست که باشه. من فقط دو سه تا جوش کوچیک می زنم در مقابل اینهمه دودی که دورم می پیچه . دود میاد و میاد و باز اتوبوس که اونو می بره.شاید هم تازه از اینهمه دوره یا از اینهمه چیزای دیگه که به اون مربوط نیس. وقتی بهش مسیج می زنم فقط می نویسه آهان منم خوب آخه چی می شه بگم وقتی اون نمی خواد یا نمی تونه خوب باشه یعنی پیش خودم می گم اگه خوب باشه باز یه چیزی عجیبه. خواستم بهش بگم نشد ببینمش یعنی زنگ نزد و همینه که ندیدمش پس خوش به حالم نمی شه گوشی رو برنداشت و من همین یه جمله رو نتونستم بگم.
همزاد

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۶

Kheili vaghte havas karde am benevisam

Inghadr hes haye ajib o motefavet va andishehaye darham o barhamo dar zehn daram ke nemidunam az chi bayad benevisam

Sai mikonam kootah kootah benevisam ke khundanesh baraye hamamun rahat tar bashe.

Alan danshgah hastam o saat 8 shabe. Daram roo assignment am kar mikonam o be moosighi goosh mikonam.

Bezar har chi ke aval be zehnam miad benevisam…. Inke alan ghadre kheili chiza ro behtar midunam,,,, inke chera ma kamtar be madar pedaramun migim ma ashegheshun hastim….. ajibe na? khob alan be in fekr mikonam…. Inke chera ma az ebarate doost dashtan bishtar estefade mikonim ta eshgh varzidan…

Ashegha be ham migan azizam dooset daram ama kamtar migan asheghetam,,,, shayad am man injuri fekr mikonam,,, daram az moshkele khodam migam….

Delam gahi baraye kheili chiza tangh mishe, are khob gahi, chon vaghti dargiram o kar ziad daram o mashghoolam faramush mikonam…. Ama vaghti ba khodam hastam khob fargh mikone….

Aaaaaaaah vaghti kheili vaght neminevisam nemidunam bayad az chi benevisam…. Faghat mitunam begam ke doosetun daram bacheha,,,, hamaro….. albate inja fargh mikone o nemitunam begam asheghetunam,,,, chon eshgh kam yabe…. Kash bishtar az asheghetam estefade mikardam,,,, gahi hesabi afsoos mikhoram ,,, na faghat be khatere in ebarat,,, afsoose kheili chiza ro mikhoram.,,,,, daram yad migiram afsoos nakhoram,,,, sai mikonam kheili chiza yad begiram,,,,

Mamnun ke gahi minevisid, bedoonid 90% mavaghe avalin safhe weblog e mune….. be man hoviat midi

Omidvaram khondanesh sakht nabash….

Hesabi havas e beizaii kardam,,, kash 1 ketab azash dashtam J ino baraye pan o parastoo goftam ke mano ba beizaii dast mindakhtan,,, are khob doostesh daram J

Shad bashin

yale

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۶

طرح جلوه هویچ






این مقاله رو از وبلاگ بهنود در اینجا می ذارم می خواستم بهش لینک بدم اما به نظرم اونقدر مقاله زیبایی در رابطه با موضوعی چنین زشت بود که ترجیح دادم شکل کامل مقاله رو به عنوان یک مطلب بذارم. عکس ها از اطراف ولیعصر و دانشگاه برداشتم و اگه چندان خوب نیست شاید به این خاطره که من عکاس ماهری نیستم.


طرح جلوه حجاب، آخرين تدبير دولتمردان فعلي است براي حل مساله اي که پنهان کردنش ديگر ممکن نيست. دو هفته پيش چماق در بدحجابان بود و اينکا هويج آمده است. حال آن که حجاب زنان جزء کوچکي از مساله بزرگ تري است به اسم جابه جائي فرهنگي با تغيير هويت فرهنگي. به زبان روشن اکثريتي از مردم ايران با حجاب مساله اي ندارند، اما اقليتي دارند و بايد قانع شوند به قبول آن. از قضا اکثريت نزديک به تمامي اين اقليت، زاده جمهوري اسلامي اند. حال بحث بر سر اين است که با اين اقليت چه بايد کرد. دولت قبلي مي گفت با فرهنگ سازي و دولت فعلي معتقدست بايدشان به زور آژان به راه راست هدايت کرد.گروهي هستند که خود را قائل به هر نوع دستکاري در زندگي و طبع بشري مي بينند. تاريخ هم نمي خوانند، از گذشته هم درسي نمي گيرند. هر چه نشانشان بدهي که بعد از کشف حجاب تاريخي رضاشاه که با روند طبيعي سياست جهاني هم همراه بود و مانعي در مقابل نمي ديد به جز عادت ها و سنت ها، ساليان گذشت. اما زماني که متفقين ريختند به کشور، و درست همان روزي که ارتش متفقين به تهران رسيد و رضاشاه از در ديگر گريخت. عکسش هست که در ميدان توپخانه چطور هر چه مي بيني زن چادري است.سئوال ساده آيا تصور مي کنيد که اگر روزي دولت فعلي نباشد و به هر شکل برداشته شود همان اندازه 25 شهريور زن چادري در تهران ديده مي شود. اگر پاسخ منفي است – که بي ترديد چنين است – بايدمان پرسيد که پس چرا آژان را وارد اين دايره کرده ايد. چرا قبول نمي کنيد که طبع بشري محتاج زماني است براي اقناع. اما موضوع اين مقاله اثبات بي اثري مبارزه کنوني با بدحجابي نيست. موضوعش طرح جلوه حجاب استبر اساس اين طرح که از دو سه ماه پيش نمي دانم کدام يک از اعضاي دولت احمدي نژاد اول بار از آن سخن گفت قرار شده است مبارزه با بدحجابي از توليد شروع شود. بگو نقره داغ، بگو هويج و چماق. يعني که قرارشده است لباس هاي خاص توليد شده در کارگاه هاي خاص در پانصد واحد صنفي عرضه شود و اين کالاها مارک و کد داشته باشد. از اول تيرماه هم قرارشده فروشگاه هائي که لباس هاي زنانه بدون مارک و کد عرضه کنند به عنوان قاچاق فروش جريمه شوند. رييس اتحاديه فرموده است "طبيعتا لباس هايي که مغاير با شئونات اسلامي و اجتماعي باشند، به هيچ وجه از سوي اتحاديه کد داده نمي شود و به اين ترتيب فروش اين کالاها متوقف خواهد شد. اين طرح به معناي محدوديت انواع مد لباس و حرکت به سوي يکسان سازي شکل و طرح و رنگ انواع لباس هاست".هر چه رييس اصناف اصرار کند که طرح داوطلبانه است، هم ما و هم صاحبان آن پانصد فروشگاه مي دانيم که "داوطلبانه" امري ديگري است. اما اصرار بر استفاده از صفت "داوطلبانه" برای کاری پشت آن هم هویج دارد و هم چماق، بدان معناست که طراحان طرح هم جرات و اعتماد به نفس لازم براي جا انداختن آن ندارند. مانند همان مبارزه با بدحجابي است که سخنگوي دولت با گفتن اين که مبارزه ربطي به دولت ندارد، نشان داد که خود مي دانند حرکتي ضد مردم صورت مي گيرد که با موازين مردمداري نمي خواند. اين جا هم معلوم است.اما در اين طرح چيزهاي ديگري هم معلوم است. آن پانصد "داوطلب" چطور انتخاب شده اند که هم قرارست جايزه بگيرند و هم معافيت مالياتي. اين حرکت يعني ماهي چند ميليون سود، به نسبت اندازه و فروش. دولت از کجا اين همه ابراهيم ادهم و فضيل پيدا کرد که کاري چنين چسبناک را به دستشان بسپارد. آيا اينان همان کارمندان قديمي دولت هستند يا تازگي با موعظه هاي رييس جمهور [ مثل جمله ما مملکت امام زماني بايد بسازيم] تحولي در درونشان رخ داده است.سئوال دوم اين که تشخیص آن ده ها هزار فروشگاه ديگر که "داوطلب" نشده اند، از اول تيرماه که قاچاقچي محسوب خواهند شد، با کي است. کدام مرجع. تجسم اين که کارمند دون پايه و جوان فرمانداري فلان شهرک دور [ اصلا نه بگو تهران ام القرا] مطابق آئين نامه مشغول تشخيص شئون اجتماعي بانوان جوان و تعيين حد و اندازه دامن ها بر حسب شئون اجتماعي هستند، فقط به کار فيلم هاي ناتوراليستي دهه شصت ايتاليا مي خورد با بازي البرتو سوردي و ويتوريا دسيکا.دولت محترم روشن کند که آيا اين ميزان دخالت – که به راستي بیش تراز اين ممکن نيست – هنوز در راستاي اهداف کاستن از تصدي گري دولت و ميدان دادن به بخش خصوصي است، يا مي پذيرند که به هر بهانه و به هر حيله روز به روز بر حوزه دخالت دولت در زندگي عمومي مردم مي افزايند.من مرده شما زنده، باشيد و ببنيد پايان اين طرح را. ببينيد که آیا جز تبديل شدن به سوژه کاريکاتوريست ها چيزي از آن مي ماند. ببنيد که چطور خواهند کشيد که فروشنده ای صدا می کند "بيکني برانددار"، و آن يکي مي گويد "چادر قاچاق". چرا که اولي خر حاکم را نعل کرده و دومي سهم تشخيص شئون اجتماعي را نپرداخته است. بنشینید و ببنيد که در کارتوني يکي به يکي مي گويد براندي روس دارم اما براند اتحاديه ندارم چون کامپيوتر تشخيص "شئون اجتماعي" از کار افتاده است.ايران سرزمين اسراف و دورريزهاي بي رحمانه است. دولتمردان معمولا از دور ريز نان و انرژي توسط مردم سخن مي گويند و آن را نکوهش مي کنند اما کسي نمي گويد مثلا از هزاران پارکومتر کنار خيابان هاي تهران، اين ميليون ها وسيله اي که هر سال توسط دولتي ها خريداري مي شود و بعد با تغيير هر مديري به انبار مي رود و فراموش مي شود. کسي سخن از ريخت و پاش عظيم و غيرقابل تصوري نمي گوید که در شرکت هاي دولتي مي شود. کسي نمي گويد هزينه اين همسايه ها و دوستان و مشاوران جوان که دولت ها مي آورند بر دوش مردم تا چه حدست. کسي نمي گويد طرح جلوه حجاب، چقدر از کيسه ملت بيرون می برد [هم مستقيم و هم از طريق بخشودگي مالياتي]. کسی نمی گويد آيا دولت محترم معتقدست تمام تاريخ اسلام و شیعه، مردم با اين روش ها مسلمان مانده اند. آيا روحانيت و مبلغان شريعت با همه امکاناتی که داشتند نتوانستند به وظيفه خود عمل کنند و اين رسالت به عهده دولتی ها افتاده که با طرح نان و آبدار ابتکاری جلوه حجاب مشکل قانع کردن جوانان را به عهده بگیرند. حاج عزالممالک اردلان نقل کرده است که وقتی صحبت کشف حجاب شد کسانی رفتند تا رضاشاه را قانع کنند که آژان وارد صحنه نکند. اما جوابش اين بود مردم تا با چماق در سرشان نزنی نمی فهمند کدام کار به نفعشان هست. من هم عمر و حوصله ندارم که شصت سال صبر کنم. حالا از آن زمان هفتاد سال گذشته است. ملاحظه بفرمائید حاصل نداشتن عمر و حوصله را.جامعه شناسي درباره جامعه ايراني مي گفت ايراني ها در رفتار شخصي خود بسيار محتاط و حسابگرند [ مثال آورد خريد خانه، داماد يا عروس کردن یا به مدرسه فرستادن فرزند، خريد سهام، سفرسياحتي و زيارتي که همه اطراف آن بررسي و سنجيده مي شود] اما در رفتار اجتماعي بسيار شلخته و بي محاسبه اند[مثال مي آورد حرکت هاي جمعي ايرانيان مثل شرکت در مجامع عمومي، راي دادن که در لحظه آخر و پاي صندوق تصميم بدان گرفته مي شود] خلاصه اين جا ديگر قهر و شورست و از آن حسابگري ها که در رفتار شخصي هست خبري نيست.اين گفته جامعه شناسانه را مي توان تعميم داد و گفت همان کسان که در هزينه کردن ثروت خود بسيار حسابگرند. حساب صورت حساب آب و برق را مراقبند. به اندک تغييري در مخارج خانه، دنبال علت آن مي گردند، به قول قديمي ها از شدت احتياط آب شب مانده نمي خورند، نه دستي در مفاسد دارند و نه احتمال خلاف شرع و قانون در موردشان مي رود. همين ها چون به صرف بيت المال مي رسد هيچ يک از آن احتياط ها در کار نمي آورند. به راحتي سيستم هاي نظارتي را دور مي زنند. گزارش خلاف دادن برايشان نه که گناهي نيست بلکه مکروه هم شمرده نمي شود. کسي نمي گويد وقتي کساني را که کاري را بلد نيستند در مقامي مي نشانيم که بدان آگاه نيستند، امکان تصميم غلط و هزينه سازچقدرست و اين برگردن کيست. انگار همين قدر که هزينه اي بين احاد مردم تقسيم شد ديگرکراهت ندارد. باري کسي را نگراني براي سرنوشت و آينده جامعه نيست.چه باک که اين مطالبات انباشته به کجا مي رسد.روشن بگويم، طرح جلوه حجاب، نمونه تقلبي همان مبارزه نيروي انتظامي با بدحجابي است، با اين تفاوت که اگر آن طرح ميليارد ها تومان به بودجه نيروي انتظامي پمپ کرد و هيچ اثر نداشت، اين يکي ميلياردها در جاهاي دوست و آشنا خرج مي کند، چند اداره و مديرکل و بازرس هم به مجموعه دايناسوري دولت اضافه مي کند و هيچ.همان حکايت است که مقني به حاج ميرزا آقاسي غر زد که ميرزا اين جا آب نيست که ما را مامور فرموده اي به کندن در اين گرما. حاجي فرمود اگر من به آب نرسم باري تو که به نان مي رسي. بکن. حالا ما نيز در نقش حاجي خطاب به پانصد "داوطلب" خوش اقبال حرفمان اين است که بکن نازنين که فعلا از سفره مردمي که دوازده ميليونشان زير خط فقر مي زينند نان و بوقلموني رسيده است. بکن جانم. اين همان چاهي است که از بي خردي خودمان را در آن انداختيم. بکن.

یکشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۶

می گه اینجا جاییه که مرده. جایی که یه زمانی وجود داشته و حالا دیگه نیست یا حتی دیگه نیازی به بودنش هم نیست. بخشی از حرفی که اون می زنه درسته شاید چون همه با ننوشتن و حتی پیام نذاشتن شون می گن که این وب مرده. اما هنوز یکی هست یکی که از صبح ساعت 7 می ره تو یه کارخونه جایی بیرون یه شهر ساکت و کویری و دیشب ساعت 10:30 شب بهم میگه هنوز سر کاره وباز می پرسه کسی برای مطلبم پیغام گذاشته یا نه. دو تا پیغام داشت و باز نشون می ده کسی برای پیام گذاشتن باقی مونده گیرم تعداد اونقدر کم باشه که از انگشتای یه دست هم کمتر باشه اما وجود داره و اینو نمی شه انکار کرد. اون موقع همه بودن همه می رفتن با هم بیرون. درباره همون چیزی که همه می دونستن چیه نوشتن لذت بیشتری داره یا نه درباره تجربیاتی که حالا هر کس مخصوص به خودش داره و بقیه نمی تونن داشته باشن. اما لااقل می تونن خودشون رو تو اون فضا حس کنن و نظر بدن.دیگه نمی نویسیم. نمی دونم چرا حتی پیغام هم نمی ذاریم. شاید ما می خوایم که بمیره و اونو می کشیم. اما فضاها نمی میرن حتی اگه مانباشیم باز آبشار مجن مارو به خاطر میاره صدای یه گروهی که ای ایران میخوند و صداش رو تو فضای اونجا رها می کرد. نمی خوایم گذشته رو از دست بدیم شاید چون تنها چیزی که برای آدم باقی می مونه همون گذشته س. آینده هنوز نیومده.
همزاد

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۶

دما سنج دماي 33 درجه را نشان مي دهد ، عرق از سرو رويم مي ريزد معمولن كمتر عرق مي كنم ، ولي همه چيز خوب است
از من مي پرسد كه چه حرفي براي گفتن با او دارم!
و جواب من...
و فكر مي كنم كه فقط همين كافي است كه يك نفر تو را دوست دارد؟
و مي گويم اين خوب است كه يك نفر تو را دوست دارد ولي... ولي همه چيز خوب است.
مي گويد خوشحال نيستم!
و مي گويم : گذشته خوبي داشتم و مي دانم كه الان، الان است.
مي گويد بي حوصله است و من كه خسته ام و هميشه در گذشته ولي باز هم همه چيز خوب است!
اين را جدي مي گويم.
ببخشيد كه هميشه از خودم حرف مي زنم

حنا

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶

همش دنبال یه چیزی می گرده تا فرض ثابت بشه. به استاد می گم استاد اگه ما فرضیه بسازیم دنبال چیزایی می گردیم که فرض ما ثابت بشه. می گه فکر می کنی دلیل اینکه ما اینجاییم و اونا اونجا چیه. درست می گه همینه که دیگه چیزی در جوابش نمی گم. یادم میاد یه تحقیق داشتم دوره کارشناسی درباره انتخابات آمریکا. بوش یا کری. فرض من این بود که بوش بازنده س یه عالم مدرک جمع کردم تا اینو نشون بدم.اما می دونستم و دیده بودم که چیزایی هم هست که بگه من اشتباه می کنم من همه رو ندید گرفتم شاید چون این حرف من بود که بایستی تایید می شد. امروز چطورم. امروز چطوریم چقدر تو نوشته ها و حرف ها فرض مخالف رو هم در نظر می گیریم. چقدر برای خواننده یا شنونده یا طرف مقابل جایی برای فرض های نگفته باقی می ذاریم یا می گیم که همه چیزو نگفتیم تا اون دنبال نگفته ها، نشنیده و .. بگرده.
همزاد