چهارشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۶

بعد از کلی گشتن در وبلاگ ها درباره تجمع دانشگاه علامه بالاخره عکس ها و مطالب را پیدا می کنم. فرصت کمی برای نوشتن دارم. فقط یک شعر از قیصر امین پور و بعد تا بعد که بروم شاهرود و برگردم.

حرف های ما هنوز نا تمام...

تا نگاه می کنی

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگریز می شود

آی...

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان

چقدر زود دیر می شود
همزاد

سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۶

از ديروز چند بار صفحه بلاگر را باز مي كنم اما انگارنمي توانم چيزي بنويسم يا اينكه چيزي ندارم كه بنويسم،سعي مي كنم به همه جا سرك بكشم وبلاگ روزي روزگار شاهرود ررو باز مي كنم و همه مطالبش به همراه تمام كامنتها رو مي خونم وياد دوستاني كه با ديدن اسمشون خاطرات خودم كه هيچ ربطي به مطالب نداره زنده مي شه.
از ديروز كتاب رومان دل فولاد از منيرو رواني پور رو شروع به خوندن كردم ،البته 20 صفه از كتاب و امروز هم كه اصلن نتونستم بخونم،كتاب جالبي به نظر مياد.يكي از جمله هايي كه به نظرم زيبا اومده رو مي نويسم.
"حقيقت هميشه لابلاي خاطرات گم مي شود.حقيقت جوري مي تواند گم شود كه انگار اصلن نبوده است."

حنا

دوشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۶

بدون شرح



حنا
همینجور که می خوانی همه اش صحبت از دستگیری و پلمپ و هزار چیز ناخوشایند دیگر.
امروز یکی از دانشجویان دکتری علوم سیاسی را دیدم در 24 سالگی دکتری خواندن آنهم با تغییر رشته های مدام از معماری به روابط بین الملل و از آنجا به علوم سیاسی متوجه ات می کند که باید علاقه ای در کار باشد. خسته بود و گرفته و ناراضی و از اینکه اوضاع همه جا یکجور است.بعد حرف از اقتصاد و نسلی که نمونه اش من بودم و او.
خبر خوب این است که گویا نشر ثالث باز شده است.و باقی ماجرا همچنان باقی است و گویا خبر جدیدی از حضور خاتمی و دوباره انتخابات و همان بحث همیشگی همیشه همان و..
و جشن بزرگداشت کوروش در کنار اصرار بر تخریب آن با وجود هشدارها که معلوم نیست که بالاخره پایان داستان چه می شود.

همزاد

یکشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۶

پلمپ کتابفروشی و ....


مثل همیشه استاد تادم در آمد و تا من نرفته بودم به اتاقش برنگشت. عادت همیشگی اش بود که دانشجویش را تا دم در بدرقه کرده باشد و همین است که با وجود اینکه سه سال می شود که فارغ التحصیل شده ام باز برای دیدنش نه به دانشکده که از آنجا اخراج شد بلکه سر کارش در خیابان ایرانشهر می روم.
گفت خبرها همه بد. گفت زندگی سخت شده است و همین است که دیگر توصیه ماندن نمی کنم و اضافه کرد اگر می توانی برو.
بالاخره دامنه ماجراها به کتابفروشی ها کشیده شد و كتابفروشي هاي ويستار ، شهركتاب ونك و بدرقه جاويدان و نشر ثالث پلمپ شدند.به همه اینها باید اضافه کرد موج جدید دستگیری ها و شروع دوباره طرح ماموران تامین امنیت اجتماعی(؟)و احضار سه نفر دیگر از زنان مدافع حقوق برابر. گاهی همه چیز تلخ می شود. گاهی همه چیز چنان تلخ می شود که نمی توان بهانه ای برای شادی یافت.

گزارش تصویری پلمپ نشر ثالث


همزاد

شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۶

خبر خوب- خبر بد

خبر خوب
اصلن اینکه قرار شد بنویسم به خاطر عروسی حنا بود.
م.آ نشسته بود توی ماشین که یکدفعه اشک از چشم هایش چکید و گفت حنا هم بالاخره رفت.مثل همان روزی که برای آخرین بار با یله مجن رفتیم و در فاصله رفتن آنها به آبشار همین اشکها از روی گونه اش سر خورده بود و گفته بود محض دلتنگی است وقتی یله برود و وقتی برگشت کنارش نشست و یکجوری که بغلش کرده باشد و عکس گرفتند که هنوز هم هست.همان موقع گفت روزهایی که گذشته است تکرار نمی شود و تکرارشاه کاریکاتوریزه کردنش است و حالا چیزهایی ندیده زیادی پیش روی ماست.
عروسی حنا بود و زیبا شده بود و من و چاملی که می گفتیم و می خندیدیم، بیشتر به چهره های خودمان که آنقدر ژولیده بود که به ناچار از عروس و داماد برای تحملشان عذرخواهی کردیم. م. س تلفن زد و تبریک گفت و پن هم یک مسیج و یک بوسه فرستاد که آن را گذاشتیم به حساب تا بعدها خودش و یا.... بهتر است وارد جزئیات نشویم و م.آ که لباس مرتبی پوشیده بود و می خندید و حرفهایی که من و چاملی گاه به گاه تذکر می دادیم تا به جاهای باریک نکشد و حنا که زیبا شده بود و شام زیادی که خوردیم به عنوان مهمترین بخش داستان و حنا که رقصید و رقصید و ما تذکر دادیم که زیاد نخنددو به امید روزهای بهتر.

خبر بد:
خودکشی زهرا بنی عامری

زهرا بنی عامری دانشجوی ۲۷سال دانشجوی دانشگاه پزشکی همدان ، توسط ضابطن امر به معروف و نهی از منکر دستگیر می‌شود و ۴۸ ساعت در بازداشتگاه می‌ماند و با یک مرگ مشکوکی که حالا گفته می‌شود خودکشی بوده، از دنیا می‌رود.» به گفته معاون تحقیقات و اموزش دادگستری همدان زهرا “حین اتکاب به جرمی مشهود” دستگیر می‌شود. منظور از “جرم مشهود” این است که زهرا با یک پسر در یکی از پارک های همدان بوده است. پیامد این “جرم” آن می‌شود که جسد او را ۴۸ ساعت بعد به خانواده اش تحویل می‌دهند.
ادامه مطلب
مقاله بهنود

همزاد

پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶

تازه ها

سمت راست 1 لينك اضافه شده، تغيير براي برابري. چندتا هم شمارنده براي بلاگ گذاشتم، ببينيد خوبه يا نه، اين مربع مشكي بالاي صفحه هم كلافم كرده بود براي همين 1 شمارنده هم اوجا گذاشتم. اما 1 مطلب ديگه، ميدونيد كه صفحه بلاگ ما كوچيكه(مثل خيلي هاي ديگه) يعني عرض صفحه كمتر از عرض مانيتور ضماست، مگر اينكه از مانيتور 15" استفاده كنيد. براي همين يك فضاي خالي سمت راست و چپ صفحه هست كه بي استفاده ميمونه. من صفحه‌ي خومون رو به طور آزمايشي و بزودي گسترش ميدم و يك ستون به سمت چپ صفحه اضافه ميشه كه از ستون سمت راست هم بزرگتره، بنابراين ميشه كارهاي زيادي باهاش انجام داد، حالا تا وقتي كه بخام اين ستون رو به طور آزمايشي راه بندازم شما هم فكر كنيد كه از اين ستون چه استفاده‌هايي ميشه كرد.خبر، لينك، عكس... يا هر كار جديدي كه ممكنه به فكر من نرسه.
nobody

چهارشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۶

تجمع در دانشگاه صنعتي شاهرود

تحصن و تجمع سراسری در دانشگاه صنعتی شاهرود به همراه گزارش تصویری (خبرنامه امي كبير)

تحصن سراسری دانشجویان دانشگاه صنعتی شاهرود روز سه شنبه و در دومین روز پیاپی با حضور گسترده و بیش از۷۰۰ نفری دانشجویان این دانشگاه برگزار شد.

دانشجویان این دانشگاه که در اعتراض به محرومیت از تحصیل صادر شده برای دانشجویان منتقد، صدور حکم انحلال انجمن اسلامی دانشجویان، انحلال شورای صنفی، اعمال محدودیت های فراقانونی همچنین ادامه بازداشت سه دانشجوی پلی تکنیک در صحن دانشگاه تجمع نموده بودند؛ خواهان پاسخگویی مسئولان دانشگاه شدند که باز هم مسئولان دانشگاه حاضر به پاسخگویی به دانشجویان نشدند ولی اعلام کردند که با تشکیل یک کمیته از مسئولان دانشگاه حاضر به رایزنی با منتخبین متحصنین بوده و قول دادند ظرف مدت ۱۰ روز به خواسته های دانشجویان عمل کنند.

ادامه مطلب...

nobody

دوشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۶

مرکز جهان


همین جور مرور می کنم تا ببینم بالاخره اوضاع در ایران و دنیا چه خبر است.
بالاخره قرار شده است مصداق بی حجابی یا بدحجابی مشخص شود:
درباره استعفای لاریجانی که هنوز هم حرف و حدیث ها باقی است و دلایل این امر ، سفر احمدی نژاد به ارمنستان، انتقاد خاتمی از اوضاع اقتصادی، و کتاب های پرفروش و بالاخره نمایشگاه عکس کسائیان و یک شعر:
در میان جاده های گل آلود
چینه ها را می دیدم و کلبه های گچ اندود و بی وزن را
که به جای در پرده داشتند
من در مرکز جهان بودم
در جهان این محله های غم انگیز و بدوی

برای دیدن بقیه عکس به آدرس زیر رجوع کنید.
بقيه عكس
واقعاً شاهكاره! ميدونيد چرا آمار وبلاگ ديده نميشه؟ چون سايت webstat.com كه آمار وبلاگ ما رو نشون ميده فيلتر شده!! اين آدرس آمار وبلاگ ماست كه از طريق فيلترشكن بازش كردم، درضمن blogger رو هم با فيلترشكن باز كردم تا بتونم login كنم! از اين روزا براي ديدن عكس خودمون تو آينه هم بايد از فيلتر شكن استفاده كنيم.

آمار وبلاگ


اينم آدرس جديد مخالف فيلترين، آخه قبلي فيلتر شده!!!

صفا فيلتر (مخالف فيلترينگ)

اگر وبلاگ خودمون رو با فيلترشكن باز كنيد آمار وبلاگ ديده ميشه

پاينده

nobody

یکشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۶

همیشه خواب ها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند.
این را در جواب پیامی نوشتم که در آن گفته شده بود:
اکنون میان دو هیچ.....
سقوط در
رویا
این روزها برایم روزهای خوبی نیست. رئیس دانشگاه عوض شده است و کاری که قرار بود پیدا کنم معلق است. برای نرفتن سر یک کار دیگر دروغ گفتم و نرفتم تا به درسهایم برسم و ...باز دنبال پروژه از اساتید و نمی دانم چه و چه.
احساس اینکه کار درستی کرده ام یا نه مدام آزارم می دهد. همیشه روزنامه نگار و خبرنگاربودن را دوست داشتم و شاید تنها فرصت انجام این کار را به واسطه نصیحتی از دست دادم و حالا به جبرانش باید بیشتر دوید و بیشتر خواند. قرار است کلاس های فلسفه سیاسی فرانسه دکتر سید جواد طباطبایی برگزار شود و اولین مرحله از شروع شرکت در این کلاس هاست.

همزاد

پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۶

بالاخره با هر مشقتی که هست بلاگر را باز می کنم.نمی دانم این روزها خیلی سخت باز می شود و در این فاصله که باز شود به وبلاگ های دیگر سری می زنم.این روزها درگیر موضوع پایان نامه ام شده ام . امنیت، فمینیسم ، روابط بین الملل، یعنی از دیدگاه فمینیستی بیاییم و تعریفی از امنیت در روابط بین الملل ارائه دهیم. سختی کار بیشتر این است که در این زمینه هیچ کاری در ایران انجام نشده و فقط دکتر مشیرزاده یک دید کلی از اندیشه فمینیستی ارائه داده است.شاید این هفته دوباره بروم ملاقاتش و اطلاعات بیشتری بگیرم.مثل همیشه به وبلاگ دکتر کاشی سری می زنم یعنی از وقتی که برای اولین بار در دانشگاه علامه سراغش رفتم و خیلی برایم وقت گذاشت و محبت کرد و به حرف هایم گوش داد مشتاق شده ام که راجع بهش بیشتر بدانم.درباره سریال های ماه رمضان در تلویزیون نوشته است و باج دهی تلویزیون به مخاطب ونتیجه ای که از این باج دهی حاصل می شود. چیزی که برایم در وبلاگش جالب توجه است توجه زیاد به اموری است که ما خیلی ساده از سر آن می گذریم ، دکتر تاجیک هم در کلاس بسیار از این مثال ها یاد می کند و من با نفی تلویزیون دیدن گاهی دور می مانم از اینکه بدانم حتی همه مردمی که می شناسم چه می بینند و بر میبنای این دیدن چه فکر . شاید باید بیشتر ببینیم. بیشتر بشنویم و به جای اینهمه دوری کمی نزدیکتر و ساده تر حرف بزنیم.


همزاد

دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۶

نوشتن فرآیند فاصله­گیری از زندگی است. گامی به­سوی تنهایی تمام: مرگ. نویسنده هم مثل هر آفریدگاری تنها است: نویسندگی خداگونگی است، نویسنده مرگ را می­نویسد، خدا زندگی را: سرنوشت. با این حال، برخلاف خدا، نویسنده با نوشته­اش می­میرد. مارکز هم همین را می­گوید: زنده ام تا روایت کنم.
شهرزاد؟ روایت می­کند تا زنده باشد؟ شهرزاد قصه­گو زنده نبود، مرگی مستمر بود – هزارویک ­شبی که راوی به­دنبال­اش مرد و شهرزادی که زنده شد دیگر نویسنده نبود.


برگرفته از وبلاگ پیام یزدانجو

همزاد

یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۶

گفتم همه چیز ناچیز به نظر می آید.
گفتم انگار که همه چیزی که در تو هست همه چیزی که در تونیست به نظرت ناچیز بیاید.
گفتم می دانی یک وقت هایی که به خودم فکر می کنم. به چیزهایی که در ذهنم می گذرد از خودم می ترسم.گفت من هم همینطور یعنی باید بگویم باورت نمی شود وقتی بدانی در ذهن من چه می گذرد.
گفت با دیدن آدم ها با بودن با آنها می فهمی چقدر جریان و ماجرا عادی است فقط باید فرصتی برای این آشنایی ها باشد تا درک کنی که آدم ها نیازهایشان همانقدر که گمان می کنی آشناست.
گفت دوستشان دارم برای عادی بودنشان به خاطر خشم شان و خنده شان به خاطر گریه هایشان و در نهایت دوستشان دارم به خاطر خودم. هر چقدر بیشتر دوستشان دارم یعنی که بیشتر خودم را دوست دارم....
همزاد

پنجشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۶

تجمع عفو بین الملل مقابل سفارت ایران در بلژیک



ده اکتبر و به مناسبت روز جهانی مبارزه با مجازات اعدام، سازمان عفو بین الملل تجمعی در مقابل سفارت ایران در بروکسل، پایتخت اتحادیه اروپا برگزار کرد.
فیلیپ هنسمنس، علت انتخاب ایران برای برگزاری این تجمع را افزایش چشمگیر شمار اعدام ها در این کشور عنوان کرد.
حاضران شرکت کننده در این مراسم با چشم بند و طناب دار بر گردن، برای قربانیان اعدام یک دقیقه سکوت کردند.
به گزارش سازمان های حقوق بشری، در سال گذشته میلادی، ۹۱ درصد اعدام ها فقط در ۶ کشور چین، ایران، عراق، پاکستان، سودان و ایالات متحده آمریکا اجرا شده است.و در این میانه ایران پس از چین مقام دوم را در این زمینه دارا می باشد.

منبع: بی بی سی

تورهای گردشگری مساجد!

هفتاد هزار مسجد در ایران قرار است تورهای گردشگری داشته باشند.
گفته شده است با راه اندازی این تورها پانصد هزار شغل جدید ایجاد خواهد شد.
گفته شده است برادران بسیجی مدیریت این تورها را برعهده خواهند داشت.
گفته شده است شصت و سه میلیون نفر احتمالا یا استفاده از این تورها سفر خواهند کرد.
گفته شده است هزینه مستقیم این طرح دو هزار و 400 میلیارد تومان برآورد شده
و باز طبق گفته ها این تورها به دستور آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران با هدف "رونق بخشیدن به پایگاه های اسلام" در سال 1368 ایجاد شد.
اما به گفته به گفته مسعود غلامی مدیر پروژه ملی گردشگری مساجد ایران،طرح ملی گردشگری مساجد یکی از طرح های شخص محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران بوده است.
از ناگفته ها می ماند انتخابات و صندوق رای و نظرسنجی ها مبنی بر احتمال زیاد پیروزی مجدد احمدی نژاد در انتخابات بعد.
می ماند اساتید اخراجی و دانشجویان اخراجی و زنان و کودکان و ....
می مانیم ما و کاری که قرار نیست برای ما باشد و هزینه ای که قرار نیست صرف کاری شود و تورهای مذهبی و جنگی و چه می دانم می مانی تو و این سکوت خانه و اتاق و روزنامه های چاپ نشده و کتاب های نوشته نشده و تو و این هجوم خالی ...

همزاد

سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۶





محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران، امروز دوشنبه ۱۶ مهر به مناسبت آغاز سال تحصيلی جديد دانشگاه ها به دانشگاه تهران رفت. اما اين حضور با اعتراض گروهی از دانشجويان روبرو شدطبق گزارش ها، دانشجويان معترض به رئيس جمهور ايران، با خواندن سرود "يار دبستانی من" قصدورود به دانشگاه را داشتند که با ممانعت نيروهای امنيتی مواجه شدند.
تعدادی از دانشجويانی که درون دانشگاه حضور داشتند، به سمت در ورودی دانشگاه حرکت کرده و تلاش کردند با شکستن در راه را برای ورود ساير دانشجويانی که بيرون دانشگاه مانده بودند، باز کنند.نیروهای گارد ضدشورش که بیرون میله های دانشگاه حضور داشتند ابتدا با ضربات باتوم دانشجویان را از در دور کردند و وقتی با اصرار دانشجویان مواجه شدند از گاز اشک آور برای متفرق کردن آنها استفاده کردند.جان لین، خبرنگار بی بی سی در تهران می گوید که دانشجویان از افزایش محدودیت ها و سخت ترشدن اوضاع اقتصادی در ایران خشمگین هستند.
ادوار نیوز، از منابع خبری دانشجویان معترض گفته است که دانشجویان، همچنین اخراج چندین استاد دانشگاه را محکوم و از عدم پاسخگویی آقای احمدی نژاد به مطالبات دانشجویی انتقاد کرده و خواهان آزادی دانشجویان زندانی شده اند.
به گزارش منابع خبری، دانشجویان معترض همچنین شعارهایی چون "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر استبداد" سر داده اند. در مقابل، دانشجویان حامی آقای احمدی نژاد، شعارهایی در حمایت از وی سر داده اند.گزارش ها از تهران حاکی از آن است که از یکی دو روز گذشته، نیروهای امنیتی، کنترل محوطه اطراف دانشگاه تهران را به دست گرفته بودند.به غیر از حضور دانشجویان مخالف، گروه هایی از دانشجویان موافق با رئیس جمهور ایران نیز در محوطه دانشگاه تهران جمع شدند و شعارهایی علیه مخالفان سر دادند. این تعداد از افراد که به گفته خبرگزاری مهر عمدتا از بسیج دانشجویی دانشگاه تهران هستند، خواهان اخراج اساتید به گفته خودشان "بی دین" از دانشگاه شده اند.
منبع: بی بی سی

یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۶

گفت خیلی خوب بود سابق که رادیو گوش می کردی.
شده است فکر کنی سابق بهتر بوده ای، با مطالعه تر و به روزتر.
شده است با همه اینها باز به خودت حق بدهی که خوب زمانی مکانی، جایی یا اتاقی از آن خود داشته ای و بعد باز ته دلت بگویی شاید همه داستان این نباشد و تنبلی تو نیز دلیل دیگری باشد.
شده است یک زن بیاید کنار تو گریه کند از مرد که رفته است به بهانه وابستگی بیش از حد زن و بعد اضافه کند می دانی دلم می خواست من ترکش می کردم بدجنسی است دلم می خواست باهاش بازی می کردم اما او ترکم کرد و بعد گریه کند.
امروز از دوستی خواستم یک روزش را برایم تشریح کند. گفت بی فایده است کار بیهوده ای است . اما در حین تعریف کردن روزش چندان گرفته نبود ولی در آخر اضافه کرد دارم می روم از اینجا می روم و دیگر بازنمی گردم.
روزها می گذرند و من فقط انگار ایستاده ام تا زمان از برابرم بگذرد.

همزاد
براي تولد سهراب...

براي دختر آبي تابلوي خسته اتاقم كه مرا به ياد دوست نقاشمان مي اندازد...
براي دوست آ بي ام كه ديگر نمي بينمش.

"...
از پنجره
غروب را به ديوار كود كي ام تماشا مي كنم.
بيهوده بود ،بيهوده بود .
اين ديوار، روي درهاي سبز باغ فرو ريخت.
زنجير طلايي بازي ها ، و دريچه روشن قصه ها ، زير اين آوار رفت.
آن طرف ، سياهي من پيداست :
روي گنبدي كاهگلي ايستاده ام ، شبيه غمي.
و نگاهم را در بخار غروب ريخته ام.
روي اين پله هاغمي ،تنها ، نشست.
در اين دهليزها انتظاري سر گردان بود.
"من" ديرين روي اين شبكه هاي سبز سفالي خاموش شد.
در سايه -آفتاب اين درخت اقاقيا،گرفتن خورشيد رادر ترسي شيرين تماشاكرد.
خورشيد در پنجره مي سوزد.
پنچره لبريز برگ ها شد.
با برگي لغزيدم.
پيود رشته ها با من نيست.
من هواي خودم را مي نوشم
و در دور دست خودم ،تنها ،نشسته ام.
..." زندگي خوابها- شاسوسا

حنا

شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۶

در اتاق 9 متري خانه دو اتاق خوابه مان معروف به اتاق كامپيوترهستم ،اين اتاق را دوست دارم،اتاقي كوچك با پنجره اي رو به بيرون و سبزي هايي كه ديروز پاك كردم وخرد كردم روي پارچه پهن شدن تا خشك بشن براي زمستان، اتاقي كه اتاق تنهاييم!
كامپيوتر با صداي محسن نامجو
"شيوه نوشين لبان خدا خدايا
چهره نشان دادن است عز يز من
پيشه اهل نظر ديدن و جان دادن است
چون به لعلش ميرسي خدا خدايا
جان بده و دم مزن عزيز من
مزد چون اين عاشقي نقد روان دادن است
من از دست غمت من از دست غمت عزيزم
چه مشكل به برم جان چه مشكل به برم جان
با ما بي وفا تو كه نبودي
بي مهر و وفا تو كه نبودي
با جور و جفا تو كه نبودي
دور از دل ما تو كه نبودي
من از دست غمت من از دست غمت عزيزم
چه مشكل به برم جان چه مشكل به برم جان
شيوه نوشين لبان خدا خدايا..."

در اين اتاق 9 متري از هر چيز ديگر برايم لذت بخش تر است صداي محسن نامجو رو خيلي دوست دار و هر وقت گوش مي دم انگار مو به تنم سيخ ميشه مخصوصن مجموعه دماوند.
امروز افطار مهمان داشتم و تقريبن دو روز مشغول تدارك اين افطاري بودم ،غذاي سحر و آماده كردم و الان اينجام!
زياد كتاب نمي خونم آخرين مجموعه اي كه خوندم كتاب سيريا سيريا از منيرو رواني پور بوده،به نظرم خيلي قشنگ اومد.
حرفي ندارم فعلن همين!

حنا

دوشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۶

هوا گرفته است ،هوا گرفته و سرد است .
خسته آمده ام .
مي گويد همه چيز خاطره شد همه چيز و من صداي ستار سيد خليل را گوش مي دهم .
اينجا هوا سرد شده يا اينكه من ضعف كرده ام نمي دانم ولي مي دانم از نوك انگشتان پا تا فرق سرم سردش است ! جاهايي كه شما هستيد هوا چطور است؟
سيد خليل مي خواندو مي خواند كه:"گويند سنگ لعل شود در مقام صبر ...."همه چيز خاطره شده يااينكه همه چيز عوض شده .
ديگر كسي در شهر نمانده !
و من دوباره دست و پايم سرد مي شود!
در يك كارخانه توليد سلول خورشيدي كار مي كنم !فكر نمي كنم برايتان جالب باشد كه بنويسم روزي ده ساعت جلوي كوره هاي ديفيوژن كا رمي كنم در محيطي كاملن مردانه و صنعتي با آدم هاي جور واجوراز هر قشر و با مشكلات مادي كه بيداد مي كند واينكه انباردارمان هيشه روزه است اگر خواستيد برايتان مي گويم .
مي نويسم كه زنده بماند خاطراتي كه هنوز با آنها زندگي مي كنم و زندگي مي كنيم هر چند كه مي دانم همه چيز خوب است.
امروز به يكي از دوستان به خاطر تبريك گرفتن نمره دفاع sms زدم و اون گفت كه همه چيز خاطره شده و تموم! و گفت يه متن جالب رو برام ميل مي كنه، ازش خواستم كه حتمن براي وبلاگ پست كنه وحالامن اون مطلب و اينجا...

خاطره ها سه دوره دارند.
اوايل آنچنان نزديكند كه مي گوييم
انگار همين ديروز بود.
جان درپناهشان مي آرامد
و جسم در پناهشان سر پناهي مي يابد.
خنده اي است كه فرو ننشسته و اشكي كه همچنان جاري است.
لكه جوهري كه روي ميز هنوز هست.
و بوسه خداحافظي كه گرمي اش روي لب هنوز احساس مي شود...
اما چنين حسي ديري نمي پايد...
زماني مي رسد كه آن سر پناه ديگر نيست
در جايي پرت به جايش خانه اي تنهاست
با زمستاني سرد سرد و تابستاني سوزان
خانه اي سراسر خاك گرفته و لانه عنكبوت ها گشته
جايي كه نامه هاي عاشقانه آتشين خاكستر مي شوند.
عكس ها رنگ مي بازند
آدم ها طوري آنجا مي روند كه به گورستاني
باز كه مي گردند دست هايشان را با صابون مي شويند
اشك هاي روانشان را پاك مي كنند و سخت آه مي كشند...
اما هنوز تيك تيك ساعت جاري ست
فصل ها از پي هم مي گذرند،آسمان باز هم مي شكفد
نام شهرها عوض مي شود
ديگر كسي نيست گواه اين ها باشد
ديگر كسي نيست كه با او بگرييم و خاطره ها را ورق بزنيم.
اندك اندك اشباح خاطراتمان تركمان مي كند
خاطره آنهايي كه ديگر يادشان نمي كنيم
و شايد بازگشتشان هراسانمان كند.
با چنين حسي بيدار كه مي شويم
حتي راه آن خانه تنها را هم فراموش كرده ايم
از روي شرم و خشم آه مي كشيم
سوي خانه مي دويم اما (انگار كه خواب ببينيم)
جاي ما آنجا نيست واي!
دردناك تر اينكه آن گذشته را راهي به سوي زندگيمان نيست
برايمان پاك بيگانه است
مثل همه همسايگاني كه مردند
بي آنكه بشناسيمشان
از آنها كه خدا جدامان كرد
آنهايي كه بي ما چه خوب رفتند
حتي به سوي سرنوشتي بهتر...
anna akhmatova

حنا