خبر خوب
اصلن اینکه قرار شد بنویسم به خاطر عروسی حنا بود.
م.آ نشسته بود توی ماشین که یکدفعه اشک از چشم هایش چکید و گفت حنا هم بالاخره رفت.مثل همان روزی که برای آخرین بار با یله مجن رفتیم و در فاصله رفتن آنها به آبشار همین اشکها از روی گونه اش سر خورده بود و گفته بود محض دلتنگی است وقتی یله برود و وقتی برگشت کنارش نشست و یکجوری که بغلش کرده باشد و عکس گرفتند که هنوز هم هست.همان موقع گفت روزهایی که گذشته است تکرار نمی شود و تکرارشاه کاریکاتوریزه کردنش است و حالا چیزهایی ندیده زیادی پیش روی ماست.
عروسی حنا بود و زیبا شده بود و من و چاملی که می گفتیم و می خندیدیم، بیشتر به چهره های خودمان که آنقدر ژولیده بود که به ناچار از عروس و داماد برای تحملشان عذرخواهی کردیم. م. س تلفن زد و تبریک گفت و پن هم یک مسیج و یک بوسه فرستاد که آن را گذاشتیم به حساب تا بعدها خودش و یا.... بهتر است وارد جزئیات نشویم و م.آ که لباس مرتبی پوشیده بود و می خندید و حرفهایی که من و چاملی گاه به گاه تذکر می دادیم تا به جاهای باریک نکشد و حنا که زیبا شده بود و شام زیادی که خوردیم به عنوان مهمترین بخش داستان و حنا که رقصید و رقصید و ما تذکر دادیم که زیاد نخنددو به امید روزهای بهتر.
خبر بد:
خودکشی زهرا بنی عامری
زهرا بنی عامری دانشجوی ۲۷سال دانشجوی دانشگاه پزشکی همدان ، توسط ضابطن امر به معروف و نهی از منکر دستگیر میشود و ۴۸ ساعت در بازداشتگاه میماند و با یک مرگ مشکوکی که حالا گفته میشود خودکشی بوده، از دنیا میرود.» به گفته معاون تحقیقات و اموزش دادگستری همدان زهرا “حین اتکاب به جرمی مشهود” دستگیر میشود. منظور از “جرم مشهود” این است که زهرا با یک پسر در یکی از پارک های همدان بوده است. پیامد این “جرم” آن میشود که جسد او را ۴۸ ساعت بعد به خانواده اش تحویل میدهند.
ادامه مطلب
مقاله بهنود
همزاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر