پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۱

فقط هفت روز دیگر مانده که بیایی
دختر فقط هفت روز دیگر باقی مانده
حالا این هفت روز که بگذرد تو باز آمده ای
اگرچه همدیگر را نشود زیاد ببینیم اما همین که آمده ای خوب است، همین آزاد بودنت خوب است.


دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۱

این روزها آنقدر دغدغه های فراوان هست در کنار این کارهای فراوان وشب که به خانه می رسم آنقدر خسته ام که فقط فرصت برای چای خوردن باقی می ماند.
دوستی از مالزی بالاخره برگشته و من می گویم باز خوب است که میان اینهمه دوستی که رفته اند یکی قصد آمدن کرده، هرچند که معلوم نیست ماندنی باشد یا نه فعلن که می گوید ماندنی است.
یک ماه دیگر باقی مانده تا چاملی بالاخره بعد از سه سال برگردد آدم سه سال را با دست هایش هم نمی تواند بشمرد هنوز نشمرده خوابش می برد اما او همه این روزها را درگیر بوده و مصطفا که هنوز هم درگیر است.
همیشه همینطور است یکی هست که جور بقیه را بکشد.
داشتم می گفتم که گرفته و درگیرم، درگیر داستان هایی که حداقل می دانم داستان های من نیست