دوشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۷

هر چند به گفته سهراب شهيد ثالث جريان روشنگري و روشنفكري در ايران چاره اي ‏جز گه خوردن ندارد. حال آنكه هر كدامشان از رنگي خاص مصرف مي فرمايند.. و موكد ‏در اين ملاحظه كه من در جاه طلبي روشنفكرانه از سايرين در مصرف و خورش اقسام ‏كثافات رنگي پيشي گرفته ام. چرا كه آنان چند رنگ بيش در دست ندارند و نداشتند، ‏لذا در دستان من جدولي از رنگ ها يافتني و موجود است!!


برگرفته از وبلاگ پیام یزدانجو

همزاد

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۷

مراسم بزرگداشت شاملو به خشونت کشيده شد
با دخالت نيروي انتظامي - پنجشنبه 3 مرداد 1387 [2008.07.24]

البرز محمودي
Alborz60@gmail.com

در حاليکه همزمان با دوم مرداد ، هشتمين سالمرگ احمد شاملو ، شاعر سرشناس ايراني ، تعداد زيادي از علاقمندان او ‏قصد داشتند با حضور بر مزارش ، ياد وي را گرامي بدارند نيروي انتظامي مانع اين کار شد و به بهانه "نداشتن مجوز ‏قانوني" ، حاضران رااز مزار احمد شاملو در امامزاده طاهر کرج به بيرون راند. اين ممانعت در شرايطي صورت مي ‏گيرد که حضور بر مزار هيچ فردي نيازي به مجوز قانوني ندارد.‏

خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ديروز با اعلام خبري مبني بر اينکه "مراسم هشتمين سالگرد درگذشت احمد شاملو ‏برگزار‎ ‎نشد" ، توضيح داد: اين مراسم كه بنا بر اعلام خانواده، قرار بود طبق روال هرساله، ساعت‎ 17 ‎امروز (چهارشنبه، ‏دوم مرداد) در امام‌زاده طاهر كرج - مدفن شاعر - برگزار شود،‏‎ ‎در نهايت، با ممانعت پرسنل انتظامي حاضر در محل، ‏برگزار نشد‎. ‎

به گزارش ايسنا ، مسؤولان‎ ‎انتظامي "نداشتن مجوز قانوني براي گردهمايي"را علت اين ممانعت اعلام کردند‎.‎

خبرگزاري فارس نيز در خبري ديگر دليل عدم برگزاري اين مراسم را "نداشتن مجوز قانوني" عنوان کرد.اين خبرگزاري ‏در توجيه "بي مجوز بودن" اين مراسم به نقل قولي بدون منبع از يکي از فرزندان شاملو استناد کرده و نوشته است:"سياوش ‏شاملو نيز پيش از اين، با برگزاري اين مراسم مخالفت كرده بود."‏

خبرگزاري فارس در بخش پاياني خود بدون نام بردن از دعوت کنندگان مراسم ديروز ، نوشته است:"دعوت‌كنندگان به اين ‏مراسم، مدت‌هاست كه غيرقانوني اعلام شده‌اند."‏

اشاره خبرگزاري فارس به اطلاعيه روز دوشنبه "کانون نويسندگان ايران" است که خواستار حضور علاقمندان اين شاعر ‏ملي بر سر مزار وي شده بود‎.‎در اطلاعيه‌اي که از سوي هيات دبيران کانون نويسندگان منتشر شد ، آمده بود:"اگرچه هشت ‏سال از وداع شاعر بزرگ ما‎ ‎با واژه ها گذشته است، اما اميد و زندگي هم چنان در ترانه هاي شورانگيز او ادامه‎ ‎دارد."‏

اين کانون همچنين احمد شاملو را به عنوان شاعري که در زندگي خود "سکوت و سرسپردگي" را تاب نياورد، معرفي ‏کرد.به دعوت کانون نويسندگان ايران ، مراسم بزرگداشت شاملو قرار بود روز چهار شنبه، دوم مرداد(ديروز) از ساعت ۵ ‏بعد از ظهر در گورستان امام زاده‌طاهر در‎ ‎مهرشهرِ کرج برگزار شود.براساس اين اطلاعيه اتوبوس‌هايي هم از ميدان ‏انقلاب (تهران)، جنبِ دانشکده‎ ‎دامپزشکي، راس ساعت ۴ بعد از ظهر براي کساني که علاقمند به شرکت در اين مراسم‎ ‎بودند، به سوي مزار اين شاعر تدارک ديده شده بود.‏

براي ديدن وب سايت رسمي احمد شاملو اينجا کليک کنيد

‎‎بيانيه کانون نويسندگان براي شاملو‏‎‎

در حالي که اکثر خبرگزاري ها دولتي با نوشتن خبري چند خطي لغو مراسم شاملو را خبر داده اند اما خبرگزاري جمهوري ‏اسلامي ايران (ايرنا) بر خلاف ساير خبرگزاري ها از برگزاري اين مراسم خبر داده است:"هشتمين سالگرد درگذشت ‏شاعر فقيد‎" ‎احمد شاملو" عصر امروز(چهارشنبه )با حضور جمعي از مردم درآرامگاه وي در امامزاده طاهر(ع ) کرج ‏برگزار شد."‏

به گزارش خبرنگار ايرنا، در اين مراسم که با حضور شماري از دوستداران وي بر سر مزار مرحوم برگزار گرديد ، ‏شرکت کنندگان با قرائت فاتحه و نثار تاج گل ، گزيده هايي از اشعار وي را قرائت کردند‎. ‎‏ در اين مراسم بيانيه کانون ‏نويسندگان ايران به مناسبت هشتمين سالگرد درگذشت شاملو بين شرکت کنندگان پخش گرديد‎. ‎

‎‎مراسمي مردمي‎‎

برخي منابع غير رسمي در حالي از برخورد خشن نيروي انتظامي با مسافران اتوبوس هايي که براي برگزاري مراسم ‏بزرگداشت شاملو آمده اند ، خبر مي دهند که در سالهاي اخير هيچ مراسم دولتي براي بزرگداشت اين شاعر ملي برگزار ‏نشده و حتي در چند سال اخير بارها سنگ قبر احمد شاملو توسط افرادي ناشناس شکسته و تخريب شده است. اين اقدامات با ‏واکنش خانواده شاملو و کانون نويسندگان ايران مواجه شده چنانکه اين کانون دو سال پيش در پي صدمه ديدن سنگ قبر ‏احمد شاملو ، بيانيه اي منتشر کرد.کانون نويسندگان ايران در آن بيانيه ضمن آنکه صدمه زدن به سنگ گور احمد شاملو را ‏‏"حتي در خور محکوم کردن" هم ندانست، به مردم ايران وخانواده و دوستان اين شاعر فقيد توصيه کرده بود که ديگر هيچ ‏اقدامي براي بازسازي سنگ گور وي نکنند و بگذارند در آرامگاه وي نيز "شعر انسان گراي احمد شاملو نقش خود را در ‏افشاي آلودگي ها ايفا کند."‏

احمد شاملو، شاعر، نويسنده، روزنامه نگار و مترجم ايراني که در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنيا آمد، روز دوم مرداد ‏‏۱۳۷۹ در پي يک دوره بيماري طولاني در بيمارستان ايران مهر تهران در گذشت.‏

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۷

صدور حکم سنگسار برای 9 نفر ایرانی


گفته می شود در جو سیاسی کنونی آیت الله شاهرودی از نفوذ چندانی برخوردار نیست
روزنامه گاردین، چاپ بریتانیا، از صدور چندین مورد حکم سنگسار در ایران خبر داده است.
در گزارشی که در شماره روز 21 ژوئیه گاردین به قلم رابرت تیت و نوشین حسینی منتشر شده آمده است که هشت زن و یک مرد در ایران به جرم زنا به سنگسار محکوم شده اند و حقوقدانان صدور این احکام را ناشی از قدرت گیری بنیادگریان تندرو در صحنه سیاسی ایران دانسته اند.

گاردین می نویسد با وجود اینکه گفته می شود قوه قضائیه سنگسار را موقوف کرده، اما احکام جدید سنگسار، که جمهوری اسلامی آن را براساس قوانین شرع موجه می داند، توسط دادگاه هایی در نقاط مختلف ایران صادر شده است.

این روزنامه به نقل از حقوقدانان می نویسد که اکثر زنانی که خبر حکم سنگسار آنان انتشار یافته است قربانیان خشونت هستند و سواد کافی برای درک اتهامات علیه خود ندارند و علاوه بر این، بیشتر این احکام پس از برگزاری محاکمات غیر علنی و بدون حضور شهود و وکلای مدافع صادر شده است.

گاردین به عنوان مثال وضعیت کبری نجار، یک زن کرد را ذکر می کند که شوهرش او را وادار به خودفروشی کرده بود و پس از اینکه کبری طلاق گرفت، همسرش دخترشان را به همین کار وادار کرد.


قوه قضائیه سنگسار را موقوف کرده، اما احکام جدید سنگسار، که جمهوری اسلامی آن را براساس قوانین شرع موجه می داند، توسط دادگاه هایی در نقاط مختلف ایران صادر شده است


گاردین

این روزنامه همچنین پرونده شمامه قربانی، یکی دیگر از محکومین را گزارش می کند که مدعی شده بود به او تجاوز شده است اما دادگاه در مورد این ادعا تحقیقاتی انجام نداد.

گاردین می افزاید که حقوقدانان ایرانی در تلاش برای برانگیختن حمایت بین المللی از تلاش خود به منظور وادار کردن دولت ایران به لغو مجازات سنگسار، روز گذشته جزئیات این پرونده ها را فاش کردند.

طبقات محروم

این روزنامه به نقل از شادی صدر، حقوقدان و از مدافعان برجسته حقوق بشر در ایران، در مورد این هشت محکوم به سنگسار می نویسد که "این زنان اکثرا از طبقات کم سواد جامعه هستند و پول کافی و دسترسی به وکیل مدافع نداشته اند و بسیاری از آنان زبان فارسی را به خوبی نمی فهمند در حالیکه بازجویی ها به فارسی صورت گرفته است."

خانم صدر گفته است که "در تمام این پرونده ها، محکومان در معرض خشونت قرار داشته یا وادار به ازدواج اجباری شده اند و درخواست طلاق آنان مورد قبول قرار نگرفته و در برخی موارد هم به دلیل فشار خانوادگی، نمی توانسته اند درخواست طلاق کنند."


احکام جدید حاصل فضای سرکوب سیاسی و تسلط بنیادگرایی دینی بر ایران است که به واسطه آن، نمایندگان مجلس خود را در گذراندن قوانین هرچه سختگیرانه تر آزاد می بینند و با ارائه طرح جدید قانون مجازات اسلامی، در صدد تصویب مجازات هایی مانند حکم اعدام برای متهمان به جادوگری و تنبیه های بدنی مانند درآوردن چشم و قطع اندام ها برآمده اند


گاردین

گاردین گزارش می کند که دو تن از متهمان در تهران محاکمه شدند، محاکمه دو نفر در شهر اهواز، که شمار قابل توجهی از ساکنان آن عرب زبان هستند برگزار شد و رسیدگی به پرونده دو زن دیگر در منطقه آذری زبان شمال ایران صورت گرفت.

این روزنامه می نویسد که خبر صدور این احکام سنگسار زمانی انتشار یافت که گروهی از حقوقدانان ایرانی، مبارزه برای توقف سنگسار را، که از سوی گروه های بین المللی مدافع حقوق بشر محکوم شده است، آغاز کردند و از آیت الله محمود هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضائیه، خواستند محکومان را مشمول عفو قرار دهد.

گاردین می نویسد که در عین حال، نظر بر این است که در جو سیاسی کنونی ایران، نفوذ آیت الله شاهرودی محدود است و در حالیکه سال گذشته وی دستور توقف اجرای حکم سنگسار یک مرد را صادر کرد، مقامات محلی این دستور را نادیده گرفتند.

شادی صدر گفته است که احکام جدید حاصل فضای سرکوب سیاسی و تسلط بنیادگرایی دینی بر ایران است که به واسطه آن، نمایندگان مجلس خود را در گذراندن قوانین هرچه سختگیرانه تر آزاد می بینند و با ارائه طرح جدید قانون مجازات اسلامی، در صدد تصویب مجازات هایی مانند حکم اعدام برای متهمان به جادوگری و تنبیه های بدنی مانند درآوردن چشم و قطع اندام ها برآمده اند.

به گفته خانم صدر چنین اقداماتی با سیاست های کلی تندروها ارتباط دارد و هرچه بینادگرایی در صحنه سیاسی ایران شدت بیشتری گیرد، نگرانی در مورد اجرای چنین احکامی نیز بیتشر می شود.

شادی صدر گفته است که "اگر دادستان یک منطقه دورافتاده فردی تندرو باشد، در شرایط فعلی راحت تر می تواند اعتقادات خود را عملی کند."


به نقل ازبی بی سی،31 تیر
وقت که باشد خیلی کارها می شود هر چند که باید این را در نظر داشت، غم نان اگر بگذارد.
با حنا حرف می زنم چندان خوب نبود و کمی گرفته و ناراحت و حتی شاکی.
حق میدهم که وقتی بگویم چهار طبقه پایین آمدن است بگوید خواستن اما مهم تر از این چهار طبقه است و مهم این است که نمی خواهیم.
راست می گوید شاید اما نه که بخواهم توجیه کنم شاید فقط این تغییر فضاهاست که دغدغه ها را تغییر می دهد.
روز اولی که اینجا آمدم جودی و کورماز را دیدم حرف هایشان با خودشان بود و من کمتر مخاطب و خوب تغییر فضاست و کنار می آییم و بعد انگار باورش می کنیم.
درست که چهار طبقه بهانه است اما عکسش هنوز در اتاقمان بود توی قاب عکس کوچکی که زهرا هدیه داده بود و هیچوقت نخواسته بودم یادم برود چه کارها که نکرده و چه جاهایی که نرفته بودیم.
شاهرود که می روم جایش خالی است، توی کوچه باغ های خرقان نیست و نه حتی در مسیر خانه شان که امروز دیگر محله خواهرم شده و حنا در آنجا منزل ندارد.
باور نمی کنیم و باور کردنش ، باور کردن اینکه زمان چه سریع می گذرد و ماروی این خط می دویم اما نگاه به عقب را اگر نداشته باشیم چه کسی می تواند مطمئن باشد نقطه نهایی که قرار است طناب را پاره کنیم چه به انتظارمان است.
برای چیزی که نیامده و نمی دانیم داشته ها را خراب کردن خود نوعی حماقت است .
کاش که اینهمه صدایش گرفته نبود. همیشه باید می دانستم که انتظار زیادی است که این پله ها را دلیل تعلل هایم کنم و امیدوار باشم که می پذیرد و می بخشد.

همزاد

یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۷

انگار نوشتن را فراموش کرده ام!


حنا
بغض کرده است، زمانی که با من حرف می زند نگران است که اشکهایش بریزد اما این بغض نشان می دهد که چقدر از تصوری که ممکن است از ماجرای دیشب داشته باشم ناراحت شده باشد.
داستان عجیبی نبود همین جور که تلویزیون داشت درباره شکیبایی حرف میزد او هندوانه آورده بود و چیزی گفته بود و من نتوانسته بودم هندوانه را بخورم. نه اینکه حرف های او موردی داشته باشد اما از دیدن چهره اش بر صفحه تلویزیون دیگری میلی برای خوردن نمانده بود.
امروز بغض کرده بود و از گذشته می گفت، از مرگ خواهر و مادر و پدر و برادر و دخترش.
از اینکه بهشت زهرا و همه جمعیت کنار غسالخانه دور زنی جمع شده بود که بچه یکساله اش را در آغوش گرفته بود و آواز و لالایی می خواند اما کودک از لابلای کفن چیزی نمی شنید و زن او بود.
از برادر شهیدش گفت و علاقه اش و اینکه در حسرت استخوان هایش مانده است.
از زجر خواهرش تا لحظه مرگ و بیمارستانی که 19 بار مادرش را درآن بستری کرده بود و باز فکر می کرد که نکند دختر خوبی برای مادرش نبوده باشد.
پسرش امروز عمل قلب دارد، صبح که می خواهم از خانه بیایم دلم نمی آید نبوسیده از او خداحافظی کنم، دوستش دارم، گاه فکر می کنم چطور اینهمه رنج را تحمل کرده است، یاد مادر خودم می افتم و بقیه زنانی که می شناسم می دانم که ما حالا زن و مرد فرقی ندارد اما چنان آستانه تحملمان بالا رفته که هنوز با اینهمه رنج گاهی می توانیم شاد هم باشیم.

همزاد

شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۷


شاعر که می گفت: هر کس که می رود- تکه ای از ما را با خود می برد و حالا یک روز شده است.
دیروز در راه بیمارستان بودیم یعنی نه هنوز در راه بیمارستان که تازه ماشین جلوی در بود و آماده سوار شدن که گفت خسرو شکیبایی مرده است.
چه کسی از ما باور می کرد که مرده باشد و همین بود که دوباره پرسیدیم و منتظر که خبر دروغ است و جواب که آمد این بود که خوش خیالی های ما دروغ بوده است.
چرا همیشه ساده ایم که باور نمی کنیم مردن و مرگ را و به خیالمان روز همان روز است و زندگی همان که دیروز بود.
بنیامین در کتاب خیابان یک طرفه می گوید که آنکه خبر مرگ را می دهد خود به خود نوعی احساس بزرگی می کند و اما...
من چند بار ناچار به گفتنش بودم وقتی پدر سعیده مرده بود و همه شوکه نگاهم کردند و من در راه پله ها داد می زدم سعیده طوری نیست خوب می شود و دروغ می گفتم و او به رشت که رسیده بود پدر روی دوش هامی رفت و غش کرد.
شکیبایی مرده است، چه کسی باور می کند و هر که باور کند انگار که من هنوز باور نکرده ام و یکی هم نیست که بگوید دروغ است همه می گویند مرده است و فردا قرار است که بر دوش ها تا بهشت زهرا برود و همه بدانیم که غسال خانه بهشت زهرا هنوز منتظر است، منی که همیشه از این سوی شیشه نگاه کرده ام روزی به آن سوی شیشه می روم.
اتوبوس شب را از صندلی جلوی سینما دیدم و محو بازی شکیبایی و هر که شنید باور نکرد و همه به انتظار پاسخ دوباره و جوابی که آمد نشان می داد چه خوش باور بودیم که در این روزگار باز مرگ را باور نمی کنیم.

دقیقه ای از هامون



همزاد

یکشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۷

18 تیر


شهروند را که ورق می زنم خبری نیست.
نه در شهروند و نه در هیچ روزنامه دیگری و نه حتی درحرف ها ، فقط وقتی نگهبان خوابگاه از خالی کردن خوابگاه می گوید می دانم قضیه چیست اما حتی نگهبان هم نمی داند چرا.
فردا ولقعه یا حادثه یا رویداد یا فاجعه یا هر چه در ذهن توست، فردا 18 تیر ماه 9 ساله می شود و خبری نیست نه در مجله قوچانی ، نه در روزنامه کروبی که برای هر چیز اعتراض می کند و نه در حرف های هیچکس.
باطبی از ایران رفته است، خیلی های دیگر هم رفته اند، ما اینجاییم و همه سکوت و
حتی .... فردا 18 تیر 9 ساله می شود


همزاد

راسیزم

راسیزم فقط نژادپرستی نیست. راسیزم یعنی خودپرستی. موضوع این «خود» هرچه باشد: طبقه خود، دین خود، زبان خود، فرهنگ خود، جنسیت خود. در یک کلام ،خودگرایی مطلق و برنتابیدن دیگری و تفاوت. مگر انسان می تواند بر سر خودی چنین بلایی آورد.


سوسن شریعتی. شهروند امروز صفحه 36


همزاد

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۷

همه اش می گویم خوب خوب یعنی که خوبم و خوبم و خوب
حالا چه فرق می کند که آدم خوب باشد وبگوید خوب است یا نه اینکه خوب نباشد و بگوید خوب است یا چه می دانم اصلا خوب باشد و بگوید که خوب نیست.
در خواب همه اش پاهایم می گیرد از این یکی به آن یکی باز هر دوتا و وقتی می خواهم این گرفتگی را بگیرم به چیزی کوبیده می شوم.
همین جور که حرف می زنند انگار که مرا هم بخواهند بازی دهند یا اینکه من را یادشان نرفته می گویند البته ایشان که جای خودشان را دارند بسیار دختر فهمیده و کتابخوان و... من می خندم و می گویم چه جایی است برای تعارف مثل داستان ورود یک زن جدید است و اینکه زنم قبلی بداند جایش هنوز هست و خانم خانه اوست.
چند بار توصیه کرده اند که از سرویس سازمان استفاده کنم و هر بار بهانه که نه نمی شود یعنی من کارت ندارم و باز این حرف ها که بدون کارت هم می شود و دست آخر گفتم می دانی راحت ترم که خودم بیایم حتی بعدازظهر ها هم گاهی خودم برمی گردم که سوار نشوم و این نمی دانم، نمی خواهم به این زندگی که در شرایط کنونی سخت محتاجش هستم عادت کنم . عادت که کنم کار تمام است و مسئله اینجاست که خیلی برای برون رفت از آن تلاش هم نمی کنم.
باز گرفتگی است گرفتگی پاهایم گاه حتی صدای ناله ام از درد گرفتگی و صبح لنگ می زنم تا کتری را روی گاز بگذارم اما عادت کرده ام و آنقدر ماهر که بدانم پس از هر گرفتگی چه باید بکنم.
همه اش توی ذهنم می گویم زندگی سگی، مثل سگی که وامانده باشد مثل همان سگی که الان اسمش را یادم رفته و از همه زنهای اتوبوس متنفر می شوم موهایم را دانه دانه بیرون می ریزم و باد، باد که می زند چیزی سیاه جلوی چشم هایم را می گیرد.
همه چیز در ذهنم به هم ریخته ، یک جور آشفتگی و باز هم که بنویسم بی ربط است فردا باز سازمانی است که به آن احتیاج دارم و در نظر سنجی گفتند اگر نیاز نبود اینجا می ماندی و من جواب داده بودم موافقم.

همزاد