شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۶

در اتاق 9 متري خانه دو اتاق خوابه مان معروف به اتاق كامپيوترهستم ،اين اتاق را دوست دارم،اتاقي كوچك با پنجره اي رو به بيرون و سبزي هايي كه ديروز پاك كردم وخرد كردم روي پارچه پهن شدن تا خشك بشن براي زمستان، اتاقي كه اتاق تنهاييم!
كامپيوتر با صداي محسن نامجو
"شيوه نوشين لبان خدا خدايا
چهره نشان دادن است عز يز من
پيشه اهل نظر ديدن و جان دادن است
چون به لعلش ميرسي خدا خدايا
جان بده و دم مزن عزيز من
مزد چون اين عاشقي نقد روان دادن است
من از دست غمت من از دست غمت عزيزم
چه مشكل به برم جان چه مشكل به برم جان
با ما بي وفا تو كه نبودي
بي مهر و وفا تو كه نبودي
با جور و جفا تو كه نبودي
دور از دل ما تو كه نبودي
من از دست غمت من از دست غمت عزيزم
چه مشكل به برم جان چه مشكل به برم جان
شيوه نوشين لبان خدا خدايا..."

در اين اتاق 9 متري از هر چيز ديگر برايم لذت بخش تر است صداي محسن نامجو رو خيلي دوست دار و هر وقت گوش مي دم انگار مو به تنم سيخ ميشه مخصوصن مجموعه دماوند.
امروز افطار مهمان داشتم و تقريبن دو روز مشغول تدارك اين افطاري بودم ،غذاي سحر و آماده كردم و الان اينجام!
زياد كتاب نمي خونم آخرين مجموعه اي كه خوندم كتاب سيريا سيريا از منيرو رواني پور بوده،به نظرم خيلي قشنگ اومد.
حرفي ندارم فعلن همين!

حنا

هیچ نظری موجود نیست: