دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۴

سلام

زنگ در به صدا دراومد من از جا پریدم بابام در رو باز کرد صداش شنیدم که میگفت واسه کیه؟خیلی خوشحال شدم اخه یه حسی بم میگفت این پستچی بوده و واسه من نامه اورده اخه می دونین خیلی وقت بود منتظر نامه یه دوست بودم ولی افسوس از اون از جا پریدن من
که نه نامه ای در کار بود و نه پستچی مثل اینکه این روزا دوستام سرشون خیلی شلوغ
.
نه هرگز شب را باور نکردم
چرا که
در فراسوهای دهلیزش
به امید دریچه ای
دل بسته بودم



تنسی

هیچ نظری موجود نیست: