سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۴

ولاديمر ماياكوفسكي

Vladimir Mayakowsky
شعر زير را پس از خودكشي در جيب شاعر يافتند، شايد آخرين شعر اوست:


ساعت از نُه گذشته، بايد به بستر رفته باشي
راه شيري در جوي نقره روان است در طول شب
شتابيم نيست، با رعد تلگراف
سببي نيست كه بيدار يا كه دل‌ْ نگرانت كنم
همان طور كه آنان مي‌گويند، پرونده بسته شد.
زورق عشق به ملال روزمره در هم شكست،
اكنون من و تو خموشانيم، ديگر غمِ
سود و زيانِ اند‌وه و درد و جراحت چرا؟
نگاه كن چه سكوني بر جهان فرو مي نشيند،
شب آسمان را فرو مي پوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتي اين چنين، آدمي بر مي خيزد تا خطاب كند
اعصار و تاريخ و تمامي خلقت را.


برگردان: يوسف اباذري_ كتاب شاعران- تهران1382

با اميد: هاپو

هیچ نظری موجود نیست: