پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۴

چه بگويم سخني نيست...

سلام دوستان

چهره‌ي اكبر گنجي تابلوي تمام نمايي‌ست از وضع رقت بار ايران كه به احتضار افتاده و جلادان فاشيست با تحميق توده و جنايتهاي هولناكشان سعي در استتار آن دارند.
آشكار مي‌گويم كه مي ترسيدم وقتي پليس فاشيست به سمت ما حمله مي‌كرد، حتي هنوز هم معتقدم كه در كشوري كه 17 ميليون احمق و 5 ميليون فاشيست دارد، در سرزميني كه نهاد مدني(پيش زمينه‌ي اعتراض مدني) در آن شكل نيافته است، در مملكتي مزد گوركنش(سعيد عسگر، روح‌الله حسينيان، لاجوردي، حسين شريعتمداري و...) از بهاي جان انسان(سعيدي سيرجاني، فروهرها، احسان طبري، محمد مختاري، محمد جعفر پوينده، روشنفكران و حالا اكبر گنجي) افزون باشد، در دياري كه دين ايدئولوژيك وسيله اي براي استبداد و ابزاري براي انگيزاسيون(تفتيش عقايد) باشد، در چنين گورستان مخوفي اعتراض مدني عقيم است و سلاخان با ناسزا و باتوم پاسخت را مي‌دهند.
آن روز يكي بودم در ميان دو هزارنفر، يكي كه مي‌ترسيد وقتي عمله و اكره‌ي ناظر كبير(رك: 1984 جورج اورول) با چشمان وقيح و دستان آلوده به خونشان وحشي‌گري مي‌كردند، حتي آن ترس سبب مي‌شد زياد جلو نروم. امروز اما تماشاي عكس گنجي بر من ثابت كرد كه اعتراض آن روز نه اعتراضي مدني كه تلاشي از سر استيصال براي نجات جان يك انسان است، كه اگر من امروز در گوشه‌اي بنشينم و با مخالفت روشنفكرنمايانه‌ام حرفي نزنم در مرگ يك انسان همان اندازه مقصرم كه سلاخان گناه دارند.(آن روز اتفاقي رفتم جلوي دانشگاه)
دوستان، امروز ديگر بحث بر سر استراتژي سياسي و تاكتيك نيست، گودزيلاي قدرت در ايران نه از سياست چيزي مي‌فهمد و نه گفتگو را به رسميت مي‌شناسد، آن روز كه به دوستان التماس مي‌كرديم به معين راي بدهند، وقتي كه استغاثه مي‌كرديم نگذارند فاشيسم حكمفرما شود به همين وضع رقت‌بار امروز اشاره داشتيم. بايد صبر كرد تا ديد تبعات بعدي اين بلاهت چيست. اما امروز جان يك آزادانسان در خطر است. بايد چيزي گفت، حرفي زد و تلاشي كرد.

با اميد
هاپو

هیچ نظری موجود نیست: