● همیشه همان
هميشه همان...
هميشه همان...
اندوه
همان:
تيری به جگر درنشسته تا سوفار.
تسلای خاطر
همان:
مرثيهيي ساز کردن. ــ
غم همان و غمواژه همان
نام ِ صاحبْمرثيه
ديگر.
□
هميشه همان
شگرد
همان...
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نماد ِ اميد بماند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظ ِ «سوار» رسي
مخاطب پندارد نجاتدهندهيي در راه است.
و چنين است و بود
که کتاب ِ لغت نيز
به بازجويان سپرده شد
تا هر واژه را که معنايي داشت
به بند کشند
و واژهگان ِ بيآرِش را
به شاعران بگذارند.
و واژهها
به گنهکار و بيگناه
تقسيم شد،
به آزاده و بيمعني
سياسي و بيمعني
نمادين و بيمعني
ناروا و بيمعني. ــ
و شاعران
از بيآرِشترين ِ الفاظ
چندان گناهواژه تراشيدند
که بازجويان ِ بهتنگآمده
شيوه ديگر کردند،
و از آن پس،
سخنگفتن
نفس ِ جنايت شد.
مدایح بی صله -(ا-بامداد)
این شعر را می خواستم برای 18 تیر بنویسم اما به دلایلی نشد اما شرایط در ایران به گونه ای است که هر زمان این شعر می تواند کاربرد داشته باشد.
همزاد فروغ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر