یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴

بامداد است. سکوت دل انگیزی است؛ هرچند سکوت غیر از دل انگیزی دارای صفات و ویژگی های دیگری نیز هست.

اخبار سایت های خبری را مرور می کنم و دائم و پیوسته این کار را تکرار می کنم تا جاییکه دیگر خبر جدیدی نباشد. دوستانم یا همه خوابند یا در تلاشند تا خود را به خواب بزنند! در هر صورت، صورت خوابیده آنان را یکی یکی در ذهنم تجسم می کنم.

وقتی خبری نیست_هرچند همه را خوانده باشی_اما باز هم جای نگرانی است. اگر خبری باشد و خوشایندت باشد، خب، خوش بوده ای و تمام شده است. اگر خبری باشد که خوشایندت نیست، بارها این امر رخ داده است و تا لحظاتی درگیرت می کند؛ اما وقتی خبری نیست، دلهره ها بیشتر می شود. هر دم به تجربه ات نگران یک حادثه ای. حادثه ای که با هر شدت قساوت غیر قابل پیش بینی، امکان بروز دارد.

در سرزمینی که گفته است دستمزد گورکن از بهای آزادی من و تو بیشتر است، گاه از خوابیدن به قدری هراسانی که از در خواب زیستن.
گفت: بخوان، بخوان و باز هم بخوان. می خوانم اما با هر سطر قسمتی از آرامش و آسودگی ام را از دست می دهم. شاید دیر فهمیده ام اما گویی اندیشه ای جهانی است که بی دغدغه ترجمه به انسان ها آموخته است، بیشتر فهمیدنت را رقیبی بر زندگی ات بشمار.

بی ارتباط است اما یک دم به یاد این ضرب المثل قدیمی ایلات افتادم:" من علیه برادرم، من و برادرم علیه عموزاده ام، من و عموزاده ام علیه قبیله ام، من و قبیله ام علیه تمام دنیا".

تا کی بگوییم:"دست بردار از این در وطن خویش غریب."
غربت را ما تجربه می کنیم!

پاینده ایران
یله

هیچ نظری موجود نیست: