سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

شب ، سکوت ، کویر
شب نیست ، سکوت همه جا را گرفته و کویر ...
به وبلاگ ها سر می زنم .
به عکس روی دیوارنگاه می کنم وتو ، به یاد عکس های زرد شده تو کلاسور می افتم و به تو، به عکسها نگاه می کنم picture ,friends و تو وهمه!
اتاقی که تودر آن نیستی و دلم برایت تنگ شده و صدای فروغ "و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد ..". سردی هوای خانه دیگر آزار دهنده است و"چقدر حالا برعکس آن چه بودم هستم "
صدایت خسته است ،صدایم خسته است و می خندیم به" زندگی من ..."
چطور بگویم که خوب باش ؟!

حنا

هیچ نظری موجود نیست: