یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۷

انگار که چیزی ریخته باشد درونت و هر چقدر تلاش کنی جمع نشود.
همه اش در فکر فردا که بهتر است که بهتر خواهد شد و همه صفتهایی که وجه مثبت داشته باشند و تر هم به آنها اضافه ، اما فردا که آمده است باید بدانی که قرار است امتحان بدهد و قرار است خیلی چیزها بشود که شاید نتواند.
هیچ کس یا هیچکس تنها نیست . این را فقط شاعر می گفت اما باز هم گفته بود که همچو ما با همان تنهایان.
انگار چیزی ریخته باشد این را سابقا هم گفته ام اما باز انگار تاکیدی است که مدام بگویی من امروز خسته ام، بی حوصله ام و حتی حوصله اینکه ... باز با هم بی حوصله گی انگار یاد آدم نمی رود که این بی حوصله گی تمام می شود و کلمه همیشه می ماند و نباید آنچه همیشگی نیست را جاوید کرد.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: