چهارشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۶

زن بودن = مجرم بودن

زن بودن مساوی با مجرم بودن. این را مرد وقتی کنارش ایستاده ام می گوید. وسط اتوبوس می رود در دفاع از پسر و می گوید آقا هنوز جرم ثابت نشده است. من تازه وارد ماجرا شده ام مرد می گوید گفتی کجا. در هم پیچیده اند. با التماس می گوید گوشی ام را تازه خریده ام. دارد می شکند.دستان مرد در دهان مرد دیگر. وقتی جلو می ایستد تا سر مرد داد بزند که اگر ناموس خودت بود چه می کردی دستان سرخ شده اش را می بینم انگار که علاوه بر دندانهایش دستهایش هم مدام در تقلا بوده اند. بلوز سفید آستین کوتاهش در سرخی صورتش و گردنش ترکیب شده است و ریش انبوه و خشمی که دراین سرخی از گوشه گردن برآمده است.کنار مرد می ایستم و می گویم آرام باش او آنقدر نیست که احترام تو بزرگتر را نگه دارد. تمام اتوبوس در همهمه است نه تمام اتوبوس فقط در نقطه جلویی که زن از تقبیح خشونت در مقابل دیگری با زن چادری سخن می گوید و اسلام چماقی است که مدام روی سر زن کوبیده می شود. جلو رو به همه ایستاده است انگار که معلم سخن می گوید راجع به غسل ارتماسی نه حتی مانند آن زمان که خیلی جدی می گوید دختر است، با خشمی که در گردن باقی می مانده و از دهان آارم بیرون می ریزد. مو پریشون تو چی می گی؟ پسر از حقوق بین الملل و احترام به حقوق انسانی حرف می زندو او از 78 ضربه شلاق. زن از دلایل رو آوردن به خشونت و پسر درجلو مچاله شده. مرد می گوید زن بودن مساوی با مجرم بودن. زن و مرد می گویند کار درستی کرده است مرد جوش می آورد و به مرد می گوید خفه شو. ، تن من، بدن من یا تو این چیزی است که تفاوتش را نمی فهمم
همزاد
.

هیچ نظری موجود نیست: