سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵

می خواهم موضوع جهانبگلو را پیش بکشم راست توی صورتم نگاه می کند نه ناراحت نیستم چرا باید ناراحت شوم مگر چه ایرادی دارد؟ از خیلی ها بهتر است لااقل از او که نمی ترسم اگر اسم جهانبگلو را بیاورم یا بتوانم آنجور که می خواهم لباس بپوشم.می گوید: ببخشید واقعا معذرت می خواهم اما فدات شم دفعه بعد که آمدی مانتوی بلندتری تنت کن و سعی کن ساده باشی.دچارش شده ام،دچار این کثافت،دچار تهوع

هیچ نظری موجود نیست: