شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۵

به خودم فشار میارم تا برم دنبال کار و سعی میکنم که رفتارهای کسی که پشت میز نشسته و به تو اهمیت نمیده و میگه "تماس میگیریم" نا امیدم نکنه. به زور میرم سر کلاس و صبح ها به سختی بیدار میشم. تجریش، اتوبوس، کلاس، صادقیه، مترو، انقلاب و . . . . دوباره همه ی اینا تکرار میشه.

کتاب "داوینچی کد" رو میخونم. یه کتاب پر از نمادها، رازها و اسرار باستانی و تاریخی. اگه تونستید حتمن این کتاب رو بخونید. البته کتابی که انتشارات "زهره" چاپ کرده. اطلاعات زیادی از تاریخ مسیحیت، هنر نقاشی لئوناردو داوینچی، و تا حدودی از تاریخ باستانی ایران و زردشت و مهرپرستی و . . . . . توش هست که برام جالب بود. و از همه جالب تر بحث اصلی کتاب که در مورد تحریف تاریخ و دروغ بزرگه!!
nobody

هیچ نظری موجود نیست: