سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵

کسی نمی نویسد.
حتی حنا هم نمی نویسد.
همه شاید خسته تر و مشغول تر از آنند که بنویسند.
حتی خود منهم نمی نویسم.
حرفی شاید برای گفتن نیست.
شاید تجربه ها متفاوت شده است.
شاید آنقدر فضاها از هم دور است که اگر هم بنویسیم چشمی برای خواندن نباشد یا نوعی همدلی یا نمی دانم هرچه باشد اما نیست.
نوبادی انگار خوب نیست.
من تلفن نزدم که حالش را بپرسم
یک ماهی می شود که ندیده امش با اینکه خانه شان در حوالی خوابگاه ماست.تقصیر من بود گفتم تماس می گیرم و نگرفتم
تنسی جواب نمی دهد.پن جواب نمی دهد.من جواب نمی دهم.چیزی عوض شده است.باید این را قبول کرد.حتی حنا نمی نویسد.نمی خواهیم باشیم . شاید می خواهیم و گمان می کنیم می شود در عین نبودن بود.شاید دیگر این ما نیستیم که هستیم. شاید این من ها ست که هست.
همزاد

هیچ نظری موجود نیست: