جمعه، دی ۰۱، ۱۳۸۵

زمستان

...در آستانه ي فصلي سرددر محفل عزاي آينه هاو اجتماع سوگوار تجربه هاي پريده رنگو اين غروب بارور شده از دانش سكوتچگونه مي شود به آن كسي كه مي رود اين سانصبور، سنگين، سرگردان،فرمان ايست داد.چگونه مي شود به مرد گفت كه او زنده نيست، او هيچ وقت زنده نبوده ست....
از: ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد- فروغ فرخ زاد

هیچ نظری موجود نیست: