شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۶

می گه ده. می گه خندید و گفت ده.
آب می زند توی صورت زن. صدایی شنیده نمی شود.داد می زنی و شنیده نمی شود. داد نمی زنی و شنیده نمی شود.
10خندید و گفت ده آنهم عددی که آنقدر بزرگ است که حتما باید با عدد نوشت.
نه که گمان کنی منظورم 10 فرمان است یا 10 کیارستمی یا هر 10 دیگری که تابحال شنیده ای منظورم آن 10 ای است که امروز مرد به زن گفت .
گاهی باید هزینه داد هزینه جان برای کوه رفتن و خزیدن از لای صخره ها و بی محابا رفتن از روی سنگ های لغزنده. اما گفت قرار است من نیز مشمول همان 10 ای شوم که بقیه شدند.
مشمول همان 10 شد گفتم حتی عدد نه هم آنقدر بزرگ هست که باید بنویسیم 9.
حالا 9 باشد یا 10 چه فرق می کند وقتی بایستی در 30 ضرب شود و باز در 24 و بعد هم در 60 می بینی آنقدر بزرگ هست که خلق را تنگ کند، فشار را پایین بیندازد و تو گمان کنی که چه بیهوده تلاش می کنی بگویی که می فهمی او الان در چه حالی است. کلمه ها نمی نشینند کلمه ها حتی آنچه باید را نمی گویند. کلمه ها فقط کلمه اند و حرف نمی زنند و حتی اگر حرف هم بزنند باز نمی گویند و باز ...
پله ها را بالا و پایین می روم. عبور از نرده و یکی بیرون نشسته است بی توجه به سوسک هایی که در کنار پاها رژه می روند.
می گوید تنها صحنه ها تنها صحنه های فیلم را می خواهم ببینم و با خجالت تمامشان را می بیند و گاهی روی هر کدام مکث می کند.
شب است و سیاهی . مگر شب گیر ...
با اینهمه باز امیدوار باید بود امید اسمی که به دنبال فلسفه است و دلیلی برای بی دلیلی بودن خود.
باید تمام کنم. وقت تمام می شود و نوشتن من و کاش خوب باشد و کاش... گفت تنها راه است و راهی وقتی باقی نیست همان یک راه به دست می آید با هزینه ای معادل 10.
گذران. گذران آنچه می گذرد. باز می گذرد و اما در ذهن آنکه سخت بوده و سخت گذرانده شاید همه چیز آسان نگذرد.


همزاد

هیچ نظری موجود نیست: