جمعه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۷

حزب و انتخابات

مسئله اینجا بود که کسی راه حل بهتری سراغ نداشت.
همه حرف بود و بحث و بعد صحبت های ز. آ، عضو مشارکت شده بودو سرشار ازانرژی همان سالهای که تو داشتی و رفتن به جلسات و هماهنگی و کارهای حزبی.
مرد گفت همین که از سر کار بر می گشتم در میدان هفت تیر دختر جوان را دیدم با برگه های مشارکت و فکرهایی که یکسره هجوم می آورد از گذشته ای که ما داشتیم.
از مترو که بالاآمدم پسر ایستاده بود و برگه ها را پخش می کرد اولش نفهمیدم چه جور برگه هایی است اما بعد یک خسته نباشید و لبخند و امید به روزهای بهتر.
همه بحث از این بود که راه حل کدام است در خانواده هر کس چیزی می گفت و روزنامه ها پخش می شد وجناح های حاضر در خانه از اصوگرا تا اصلاح طلب نظراتشان را می دادند.
حزب برایش معنی داشت و ما که همه چیز را بی معنی کرده بودیم و همه نقد و انتقاد بودیم باید می دانستیم که یک وقت هایی لازم بود یک چیزهایی را ببخشیم تا لازم نباشد برای همان چیزهایی گذشته حسرت بخوریم.


همزاد

هیچ نظری موجود نیست: