یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۸

نمیدونم امروز چه روزیه. اما مطمئنم که 132 روز گذشت!


یه کتاب تو سلول بود از مطهری به اسم "مساله شناخت". از عقل و حواس پنجگانه و دریافت درونی (یا یه همچین چیزی!) به عنوان ابزار شناخت نام میبرد که البته دریافت درونی جهت اثبات وجود خدا استفاده میشد. دریافت درونی از نظر من میتواند تحت تاثیر مملوی از توهمات و عقده های درونی و احساسات خوب و بد و کور و بسیاری از چیزهای خوب و بدی باشد که قلبمان را پر کرده است. به همین دلیل برای بسیاری راه مطمئن تر برای شناخت یکدیگر ارتباط و اشتراک افکار و دیدن و تحلیل رفتارهای فردی و اجتماعی یکدیگر است.
روابطی که در لحظه اتفاق می افتند و به سرعت اوج میگیرند شاید حاصل همین دریافت درونی باشند که با تلاقی چشمها گر می گیرند و معمولا سرنوشت جالب توجهی هم ندارند.

بهم میگه که تو اونقدر حرف نمیزنی که بشه شناختت و این مساله باعث سیاه شدن صفحاتی از دفترم میشه که در سیاه کردنش درمانده شده بودم!



"گفتم بگو. سکوت کرد و رفت. و من هنوز گوش میکنم!"


nobody

هیچ نظری موجود نیست: