شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۸

I have a dream

خیلی دنبال ترجمه ای از سخنرانی مارتین لوترکینگ با عنوان "I have a dream" گشتم. ترجمه ای نه خیلی خوب ازش پیدا کردم که از روزنامه ی شرق بود و قسمتی از اون رو اینجا میذارم.
.
.
.
.
به مى سى سى پى بازگردید. به آلاباما، به کارولیناى جنوبى، به جورجیا، به لوییزیانا، به حلبى آبادها و زاغه هاى شهرهاى شمالى و بدانید که این وضع مى تواند به طریقى تغییر کند و تغییر نیز خواهد کرد. نگذارید در چاه نومیدى و یاس سقوط کنیم.
به شما مى گویم امروز که اى دوستان من، درست است که ما را امروز و فردا مشکلاتى است اما من نیز رویایى دارم. من خواب دیده ام خوابى که عمیقاً ریشه در رویاى آمریکایى دارد.
من خواب دیده ام که روزى این ملت به پا مى ایستد و زندگى را با معناى حقیقى این اصل اعتقادى اش آغاز مى کند: «ما این حقیقت را بدیهى مى شماریم که همه انسان ها برابر خلق شده اند.»
من خواب دیده ام که روزى بر تپه هاى گلگون جورجیا، فرزندگان بردگان پیشین، مى توانند در کنار برده داران پیشین دور یک میز که میز برادرى است بنشینند.
من خواب دیده ام که روزى ایالت مى سى سى پى که اینک در آتش بى عدالتى و سرکوب شعله ور است به بهشت آزادى و عدالت تبدیل مى شود.
من خواب دیده ام که روزى چهار فرزند من، در کشورى خواهند زیست که در آن نه برمبناى رنگ پوستشان که براساس منش و شخصیتشان داورى خواهند شد. من امروز خواب دیده ام.
من خواب دیده ام که روزى در آن پایین در آلاباما با آن نژادپرستان شریرش، با آن فرماندارش که واژه هایى چون آشتى و الغاى تبعیض به سختى از زبان او شنیده مى شود، آرى آنجا در آلاباما در یک روز واقعى، پسران و دختران کوچک سیاه مى توانند دستان کوچک همسالان سفید خود را بگیرند و آنها را همچون دستان خواهران و برادران خود بفشارند. من امروز خواب دیده ام.
من خواب دیده ام که روزى هر مغاکى بلندى مى گیرد، هر کپه انباشته اى کوتاه مى شود، زمین هاى ناهموار صاف مى شوند، راه هاى کج راست مى شوند، عظمت پروردگار آشکار مى شود و همه انسان ها او را در کنار خود مى یابند.
این امید ما است، با این ایمان است که من به جنوب بازمى گردم. با این ایمان است که ما خواهیم توانست از دل کوه نومیدى و یاس جواهر امید را برون آوریم. با این ایمان است که ما قادر خواهیم شد ناهمخوانى هاى ملال آور ملت خود را به همخونى دل انگیز برادرى تبدیل کنیم. با این ایمان است که ما مى توانیم با یکدیگر کار کنیم، به همراه هم نماز گزاریم، به اتفاق هم مبارزه کنیم، با هم به زندان برویم، در کنار هم از آزادى دفاع کنیم و بدانیم که روزى آزاد خواهیم شد.
و آن روز، روزى است که در آن همه فرزندان خدا، قادر خواهند بود این آواز را با معنایى جدید بخوانند:
«تراست کشور من خدایا
مى خوانم این سرود را
تراست این سرزمین محبوب
این دیار آزادى
خاکى که در آن آرمیدند پدرانمان
و سرافراز شدند زائران
بگذار که در آن از هر کوهى
طنین دراندازد صداى آزادى» و اگر آمریکا مى خواهد کشورى بزرگ باشد باید این امر در آن تحقق یابد.
پس بگذار که از تپه هاى عظیم نیوهمشیر از کوه هاى پرصلابت نیویورک و از ارتفاعات بلند آلگانى در پنسیلوانیا، صداى آزادى طنین دراندازد.
بگذار که از صخره هاى برف گرفته کلرادو و از شیب هاى چشم نواز کالیفرنیا صداى آزادى به گوش آید.
نه فقط از آنها که بگذار صداى آزادى از کوه استون در جورجیا و کوه لوک اوت در تنسى به گوش رسد.
بگذار که از هر تپه و کپه خاکى در مى سى سى پى این صدا به گوش رسد. بگذار که صداى آزادى از دامنه هر کوهى شنیده شود.
و زمانى که این اتفاق افتاد، زمانى که ما گذاشتیم تا آزادى طنین دراندازد، زمانى که ما مجاز شمردیم تا از هر آبادى و روستایى – و از هر ایالت و شهرى- صداى آزادى شنیده شود آنگاه ما روزى را محقق کرده ایم که در آن همه فرزندان خدا، اعم از سیاه و سفید، یهودى و مسیحى، پروتستان و کاتولیک خواهند توانست دست ها را به یکدیگر گره زنند و آن آواز قدیمى و مذهبى سیاهان را سردهند که: «اینک آزاد! اینک آزاد! خدایا سپاس اى قادر متعادل ما عاقبت آزادیم.»

nobody

هیچ نظری موجود نیست: