یکشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۶

لحظه های خوش و ناخوش

گفت شرایط که سخت می شود نوشته جان بیشتری می گیرد . این روزها کمی خسته ام. خسته و عصبی از شرایطی که هست با اینهمه تلاشم این است که شادتر باشم. درس ها و پایان نامه و مشکل کار و قول هایی که عملی نمی شود و باز سعی و تلاش برای اینکه آدم به روی خودش نیاورد که دارد سخت می گذرد. اما در کنار اینهمه سختی چیزها دیگری هم بود: لطف نوبادی برای تعمیر کامپیوترم و کلی برنامه که لازم داشتم وبرایم ریخته بود ، تلفن های مکرر و همیشه حنا و جویای احوال شدنش و لطف مداومش ، آمدن تنسی به تهران و ماندنش برای همیشه . دیدن پن و خواهرش و مهمان پن شدن برای چای و کیک که بایستی اشاره کرد نیمی از کیک من را خودش و م.آ می خورند+ اینکه از سهم خودشان چیزی به من نمی رسد و شنیدن صدای یله از دور که هیجان زده می شوم و نمی دانم چه می گویم و بعد در اتاق همه خنده است و تعجب هم اتاقی ها.
خوب است که اشاره کردی از شادیها هم بنویسیم وقتی به وقایع خوش می رسیم می بینیم که بایستی برای تحمل لحظه های ناخوشایند، لحظه های خوشایند را فراموش نکرد.

متوقف شدن حكم دلآرام علي



همزاد

هیچ نظری موجود نیست: