چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

چند بار نوشتم و چند بار حذف کردم .هنوز خیسی نوشته ای که در روز روزگاری شاهرود خوانده ام بر صورتم هست ،ولی شادم،چمدان را بسته ام و باید بروم!به شهرم جایی که هنوز همزاد آنجا هست و هنوز از دیدن هم خوشحال می شویم و او که شاد نیست.
شکوهی در جان ام تنوره می کشد
گویی از پاک ترین هوای کوهستانی
لبالب
قدحی در کشیده ام.
در فرصت_ میان_ستاره ها
شلنگ انداز
رقصی می کنم-
دیوانه به تماشای من بیا!
نوروز مبارک!
حنا

هیچ نظری موجود نیست: