یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۷

تولدت مبارک نوبادی

تولد نوبادی بودیم.
پن هم بود، م.آ هم بود وبقیه را گمانم باید به نام بنویسم.
زن به هر کس گفت که جمله ای بنویسد و ما هر کدام چیزی نوشته بودیم، حال بی توجه به محتوا زن از خودمان می گفت و اینکه به چه فکر می کنیم و چه چیزی را دوست داریم و ما سرخوشانه به تایید مشغول بودیم.
به علی موقر گفتم جالب است که خود، بیش از همه خودمان را می شناسیم و باز این اشتیاق به شنیدن خودمان از زبان دیگری اتفاق می افتد. او از این می گفت که درک و کشف ما توسط دیگری است که بر جذابیت داستان می افزاید، میل به خواندن طالع بینی های چینی و هندی و.. هم در صحبت های ما در همین راستا ارزیابی شد.
در راه خانه که می آمدیم درباره این حرف زدیم که چه شد که ما جمعی دانشجوی به قول خودمان روشنفکر با هم حرف نزدیم و اوقات گذشت و حتی به سرعت مراسم نوبادی را به انجام رسانیدیم و صفحه اول کتاب ها نانوشته ماند و اینقدر به خود مشغول شدیم...
لازم نیست گاهی بگوییم که دیده ها گاه به گفتن نمی آیند.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: