شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۷

امامزاده داود

فشارم پایین افتاده بود، حالت تهوع داشتم، دستم روی دلم بود و بعد با هر قدمی به درون چاله ای می افتادم.
خسرو گفت گمان می کردم همه چیز خوب است که اینقدر جلو راه می رفتی، پریسا جلوتر از همه و با فاصله بود و بعد من و این دل درد و تهوع، گفتم از درد بود و میل به خلاصی از آن...
علی گفت او هم در انتها به نهایت رسیده بود و درد داشت.
قبل از اینکه به برف رسیده باشم، درد شروع شده بود و با هرقدمی بیشتر و بعد که به آن بخش پربرف رسیدیم که دیگر عاجز بودم.
این ناتوانی، این درماندگی و عجز و فروافتادن از وجه انسانی، این میل به نیازهای اولیه بود که مایه آزار بیشتر شده بود.
گفت کوله ات را به من بده و من لجبازی کردم، گفتم لجبازتر از آنم که بارم را به دیگری بسپارم و بعد درد بیشتر بود و بیشتر و مدام مرا از چاله ها بیرون می کشید تا کوله را دادم و سبک و رهاتر رفتم و بارم بر دوش دیگری بود و این تسلیم شدن برای من بود.
گاه غلتیدن، چهاردست و پا رفتن، مدام افتادن و برخاستن و دراز کشیدن، این تحقیر بود، تحقیری که طبیعت اعمال می کرد و نوعی نمایش آرام قدرت او بود و من ضعیف تر و ضعیف تر و این ضعف آزارنده و آزارنده تر تا مشت بکوبم به برف و لعنت بگویم به آسمان و زمین که چنین تحقیرم می کند که روبرویش خم شوم.
نمی خواستم که چهارپا باشم، نمی خواستم که افتاده باشم، نمی خواستم که بغلتم، می خواستم انسان باشم، صاف و ایستاده و خم نشوم، برف فشار می آورد، تهوع فشار می آورد، درد فشار می آورد...زیرپایم مدام خالی می شد، بدنم خیس بود، می لرزیدم و ...
از لبه ها همیشه در عمرم ترسیده ام از همان موقعی که لبه های آجرها را می گرفتم و تا پشت بام می رفتم و از آن طرف تا کوچه باغ می دویدم و روی درخت ها بازی می کردیم، از تپه ها بالا می پریدیم و یک بار در جدول جلوی خانه مان با فک پایین افتادم و دندان هایم کلید شد و یکبار که گوشه ای از زبانم با پایین پریدن کنده شد که زبان بین دندان ها ماند.اینها شاید بود دلایل این ترس و شاید هیچکدام و این زوال و جهیدن و....
جمعه بود، امامزاده داود رفتیم، 23 نفر بودیم و رهبری را خسرو به عهده داشت. مثل همیشه بیشترین بار و بیشترین کار و.. دیدن دوستان بود، نوبادی و علی موقر و علی پ و بقیه که شما نمی شناسید، جای یله خالی بود و حنا و چاملی و بقیه، هر چند که هر چه بیشتر رفتیم و سخت تر شد تاسفی برای نبود بقیه نبود و میل به رسیدن.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: