شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۷

سفر

بعد از چند روز استراحت و مریضی و احوال پرسی و دیدار دوستان باز کار شروع می شود.
فردا امتحان زبان دارم اما زهرا می گوید فردا همایش پویش از خاتمی است و خوب است که ما هم آنجا باشیم.
امتحان زبان آنقدر جدی نیست، بیشتر یک جور آمادگی برای امتحان اصلی هفته بعد است که امیدوارم فقط بتوانم قبول شوم.
سرما خورده ام، خیلی ناجور سرما خورده ام، شاهرود بودم و دوستان را دیدیم، مصاحبه ای در باب مرگ در یکی از باغ های خرقان ترتیب دادیم، در فضای نزدیک غروب و در انبوه صدای کلاغان که بالای سرمان به صورت دسته ای پر می زدند.
فضا خود مرگ را به همراه داشت.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: