شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۸

زندگی

همینجور که سایت ها را باز می کنم، دنبال اسم و خبری از او هستم. نامه شیوا را برایش پیدا می کنم و... مسیج می زنم که دلم برایش تنگ شده. نوشته شیوا خود اوست با همان صدا که می گوید زندگیت را بکن. زندگیت را بکن. زندگیت را بکن و من فقط مثل سوزنی که گیر کرده باشد می گویم زندگیت را بکن و صدایش و خنده اش و... اشک هایم که سرازیر می شود در سایت دانشگاه می فهمم که نه انگار نمی شود. چه کرده ای که زندگی بی تو اینقدر سخت شده است.

هیچ نظری موجود نیست: