سه‌شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

گل مژه

چشم چپم انگار گل مژه زده است. من نمی دانم که گل مژه چیست و تابحال هم ندیده ام اما کسانی که دیده اند می گویند که علاوه بردرد، ورم هم دارد، فعلا که فقط درد را حس می کنم و هنوز چیزی جز مقداری ورم دور چشم نمی بینم.
بهش که می گویم دارم گل مژه می زنم می گوید برای خاطر گریه هایی است که کرده ای، جواب می دهم نه گمان نمی کنم من بارها و بارها این مقدار گریه کرده ام اما او همچنان مصر است که تاثیر این گریه های ممتد بوده است.
سر کار که می آیم دوستان از عفونت می گویند و تاثیرش بر گل مژه.
من تابحال گل مژه نزده ام، نمی دانم که گل مژه چه دلیلی دارد، برای همین به حرف های همه گوش می کنم و سعی در رفع این مشکل پیش از گسترش آن دارم.
من سردستی گریه می کنم، عصر بود که به خانه رسیدم، عصبی بودم و خسته و بیش از آن غمگین و دلیل ها را ذکر می کردم، اینکه کدام دلیل واقعی بود و کدام توجیه نمی دانم اما هرچه بود که ساعت ها به طول انجامید، سعی می کرد که فضا را آرام کند اما از هر تماسی می گریختم، گویا که هر تماس کوچکی محدوده مرا به هم می ریخت و در حکم تجاوز بود که به این حریم می شد، من نشسته بودم و برای اولین بار چیزی را به دیوار می کوبیدم، چیزی که همه اطلاعات من در آن انباشته بود. هر ساعت و ساعت شدت می یافت و تخفیفی در کار نبود، تندی می کردم و بعد باز گریه، نه تمام نمی شد، حتی وقتی تلاش می کردم که بخندم یا نرمشی داشته باشم یا وقتی که خواستم که کنارم باشد.
دیشب خواب دیدم که به زمان مرگ نزدیک شده ام، خواب دیدم که دکتر گفته است ظرف شش ماه گذشته گفته بودم که می میرید و الان شش ماه دارد به سر می رسد. من در خواب به مرگ فکر می کردم و اینکه تجربه ای را پشت سر خواهم گذاشت.
چشمم درد می کند، می گویند که گل مژه است، با اینکه نمی دانم چیست اما دنبال این هستم که هرچه زودتر به دنبال راه حلی برای جلوگیری از گسترش آن باشم.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: