یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۸

عیدانه

برای چاملی و م. و بقیه ی آزادان

شب است و چهره ی میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هرکه عاشقه پایش به راهه
برادر بی قراره برادر شعله واره
برادر دشت سینه ش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و طوفان
من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون می بارد از دل های سوزان
برادر نوجوونه برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان دردآشنایی
تو که هم‌رزم و هم‌زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی
برادر بی قراره برادر شعله واره
برادر نوجوونه برادر کاکلش آتشفشونه
برادر دشمنم خونخواره امشب
هوای خانه ظلمت باره امشب
چراغی بر سر راهم بگیرید
که دیو شهر شب بیداره امشب
شب است و مادران شهر غمناک
هزاران گل شکفت و خفت بر خاک
عزیزم داغدارم دست وا کن
به پا کن بیرق صبح طربناک
به عهد شب‌نوردی‌ها وفا کن
برادرهای عاشق را صدا کن
بزن بر سینه‌ی شب تیری از نور
گل خورشید را مهمان ما کن
به سیل صبح‌خواهان راه بستند
هزاران سینه و سر را شکستند
ولی مردم گرفته دست در دست
ز چنگ دیو مردم‌خوار رستند

برادر بی قراره برادر نوجوونه
برادر شعله واره برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه

انتخاب: ه. کومار

هیچ نظری موجود نیست: