پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۸

دیشب تاجزاده، فردا؟

تاجزاده هم آزاد شد.
بسیار مایه خوشحالی بود و تبریکی که همه به هم می گفتند و نگاه کردن عکس هایش پس از آزادی.
من بعد این خوشحالی به کسانی فکر می کنم که هنوز نیامده اند، که هنوز دربندند.
به شوخی می گفتیم اگر کسی گفت می گوییم دربند بودیم، دربند برای تفریحی که طول کشید.
من به نگاه تو بر خبرها فکر می کنم وقتی که در دلت بگویی تاجزاده هم آزاد شد و من؟؟؟؟؟؟؟
من به ماه ها عقب تر برمی گردم یعنی همه آزاد می شوند و من؟؟؟؟؟/
کاش این آزادی شامل حال همه شود، کاش روزهای عید همه در کنار خانواده هایشان باشند. کاش بهانه ای دیگر برای گریستن باشد. کاش بهانه تو و او نباشد. کاش از بهانه بیرون بیایی و بهانه ای برای شادی شوی.
می گویم به یاد یکسال پیش افتادم همین روزها بود که خانه ات بودم و مسیرها را می رفتیم و می آمدیم و تو از نامهربانی ها و کم لطفی ها می گفتی.
یکسال گذشته است. از یکسال قبل چقدر لاغرتر شده اید، دیگر از آن خنده ها خبری نیست. اما فردا از کجا معلوم. شاید فردا بخندیم به آب و هوای بد..

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: