دوشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۸

دفاع

بالاخره جلسه دفاع تمام شد.
دو روز در دو دانشگاه و دو جلسه دفاع و بالاخره برای هر دوی ما تمام شده بود.
نوشته است از پیرمردی خودش و خواهری من، گفته است، من پیرمرد، اما شما خواهر من...
خواستم جواب دهم که خواهری رابطه ای است دلنشین اما اجباری اما دوستی رابطه ای است انتخاب گرانه...
جواب نمی دهم که خواب است وقتی من بیدارم و او بیدار است وقتی که من ساعت هاست به خواب رفته ام...
همیشه یکی زمان را نگه می دارد، همیشه یکی هست که یادآوری کند از زمان عقب نیفتاده است و همین بیداری های مداوم و شبانه روزی شاید زمین را می چرخاند.
پن الان اینجاست به برگه ها نگاه می کند و برای برنامه موسیقی...
در هر حال نه تو پیر شده ای و نه ما تغییر کرده ایم، فقط نخواستم که اسباب زحمت دوستان باشم و چنان نبود که وقت تو گرفته شود ورنه دیدار دوستان مایه آرامش و شادی خاطر.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: