یکشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۹

دوست

امروز داشتم پاینده را مرور می کردم که رسیدم به متن هایی که خودم نوشته بودم زمان جدایی ام از تیرگان
امروز با دوستی حرف می زدم و شاید لحن کلام من جانبدارانه بود که نشد با هم کنار بیاییم.
امروز که این متن های قدیمی را می خواندم چقدر حس کردم که حرف های آن دوست شبیه حرف های آن روز من بود.
چه چیزی تغییر کرده است، ما همانیم یا ما تغییر کرده ایم. ما اگر همانیم که موضوع چیست و شاید ما تغییر کرده ایم. شاید این ماییم که بایستی یک تعریف دوباره از خود دهیم. گفتم بیا حرف بزنیم گفت انرژی حرف زدن ندارم و شاید شاید باید دلجویی می کردیم و نکرده بودیم.
نوبادی می نویسد می روم از فضایی که دوستانه نیست. شاید باید دوستانه تر باشیم.
چقدر شاید است در این متن و چقدر حسرت در کنار این شاید برای دوستانی که ترجیح شان بر نبودن است.
روزها که بگذرد زمانه که موهایمان را سفید کند شاید بیشتر قدر بودن های با هم را بدانیم.

هیچ نظری موجود نیست: