دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸

جمال

از دیروز می خواستم تماس بگیرم اما نشده بود.
خواستم هم حال خودش را بپرسم و هم از مراسم تشییع که جمال بالاخره چه شد؟
دیروز با حنا حرف می زدم گفت چه خبر از جمال؟ گفتم از جمال دیگر خبری نیست.
باز اتفاق می افتد. باز اتفاق می افتد که تلفن بزنم بیمارستان و بگویند که یک ساعت پیش مرد. باز اتفاق می افتد که روی زمین پخش شوم و گریه کنم و گریه کنم... خبری نبود، از آنکه مرده است خبری نیست. آقای حلاجی می گوید ( اضافه کنم که گرفته و غمگین بود) که اینجا دیگر خبری نیست.
خواسته بودم در عید برای آرزوی سلامتیش بنویسم نشد خواستم بنویسم که مرد باز نشد امروز که دیگر نمی دانم از او چه مانده است می نویسم که نه واقعا خبری نیست جز همان روزهای همیشگی فقط کسی از این میان کم شده است.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: