چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸

از جشنواره تا ...

باز دوباره در آستانه اخراج شدن قرار گرفته ام.
گفتند تا شنبه معلوم می شود و همه سرها پایین بود و اینکه تلاششان را کرده اند. من بغض کرده بودم - نمی خواستم اینطور باشد اما گفتم این دفعه دوم است، یکبار دیگر هم مدیریت عوض شد و من به سیاست های جدید نمی خوردم- نمی شد که حرف نزنم- نمی شد که خودم نباشم و با هر مدیری یکی دیگر شوم- نمی شود که اخراج نشوم- همه اینها در یک دایره به هم پیوسته است و من باز دچارش شدم و این بغض که می ترسم وقتی باز برگردم و وسایل را جمع کنم بترکد از اینکه همه چیز از دست رفته است و همان اندک امیدی که به تغییر اوضاع داشتم هم...
گفتند شاید اینطور نباشد، زیاد باور نمی کنم شاید هم حق با آنها باشد و این عزاداری قبل از مرگ است، هر چند که پیشتر مرده باشی.
گفت شنبه یادت نرود ساعت 9 قرار است از تو تقدیر شود و جایزه برای یکسالی که کار کرده ای و در جشنواره برگزیده شده ای.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: