سه‌شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۷

درد و رنجاندن دیگران

می گوید از دیروز تا بحال که این خبر را شنیده ام حالم خراب است.
می گوید کاش کارش تمام شود، مثل این است که کاش بمیرد، اعصابش خراب است هر دو طرف حالشان بد است و می ماند دو نفر دیگر که مانده اند،
خسته ام، سرم درد می کند، چشم هایم درد می کند و آنقدر بدجنس شده ام که بهترین دوستانم را برنجانم.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: