دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۷

کاتین



دیشب کاتین را دیدم.
می خواستم که شب خوبی باشد، انگار دنبال بهانه ای برای زندگی بگردی و کاتین بهانه بود، نمی دانستم داستان راجع به چیست اما بعد از فیلم دیگر خوابم نمی برد، سردرد داشتم و گریه و چرا پنهان کنم که گریه هم کردم.
داستان از 1939 شروع شد، از زمان اسارت لهستانی ها به دست آلمان ها و پیش رفت ابتدا با آنا و دخترش و در میانه فیلم روایت های دیگر از زندگی چهار افسر لهستانی و خانواده هایشان اضافه شد.
بدون زاری، بی تابی و خم شدن، فقط آنا لحظه ای تاب نمی آورد و به زمین می افتد.
پیرزن می گوید می دانستم که جنگ نباید هم شوهر و هم پسرم را از من بگیرد و من چه خوشدلانه این را باور می کنم.
از آغاز منتظرم تا واقعه خوشایندی رخ دهد، که اسیران بازگردند، من منتظرم و داستان بی آنکه درصدد درآوردن اشک من باشد ( مثال بسیاری از فیلم های ایرانی درباره جنگ که از بهترین نمونه هایش میم مثل مادر) است چنان مرا می کشد که پس از فیلم از موجودیت خویش نیز می ترسم و هنوز این بغض می ماند تا امروز باز بنویسم.
آندره وایدا کارگردان کاتین گرچه کارگردان بزرگی است اما من از او فیلمی ندیده بودم. اما همیشه بهانه ای هست برای دیدن و کاتین بهانه ای که دیگر کارهای این کارگردان را هم ببینم.



کاتین

"کاتین" وایدا فیلم سیاسی نیست

کاتین



همزاد

هیچ نظری موجود نیست: