سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۵

12-آرام آرام شروع مي شود لباسهايم را مي‌پوشم يك خوابگردي ديگر است.
1-سياهي وتاريكي همه صدايشان را رها مي‌كنند،روشنايي وسكوت.
2-آرام در بسترم مي‌خزد من چراغها را خاموش مي‌كنم و خود را در آغوشش رها مي كنم.
3-منتظرم تا هوا تاريك شود بايد كاري بكنم هر چه باشد براي هر منظوري ولي بايد در تاريكي باشد دزدي كه در روز روشن نمي‌شود .
4-سكوت سكوت مرگبار من و اين بستر و روزي ديگر كه رفته است به راستي كه امروز هم خودم نبوده‌ام روزهايم براي ديگران از دست مي‌رود و اين شبها كه ديگران نيستند پس لازم نيست نقشم را بازي كنم بهتر است جاي بروم تا دوباره صبحي ديگر فرا نرسيده.چقدر از همه چيز بدم مي‌آيد.
5-دارد تمام مي‌شود بايد كاري كرد او را مي كشم ،زود تر برو والا ممكن است تو راببينند،وقت اذان صبح است،آخرين بوسه را فراموش نكن هوا هنوز تاريك است،پولها را برمي‌دارم و بيرون مي‌خزم هچكس بيدار نشد.
6-كلاهم را برمي‌دارم و يك لبخند براي همه سلام درست است امروز روز قشنگي است.

هیچ نظری موجود نیست: