شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۵

چند روزي ست كه كتاب " نان و شراب " را ورق مي زنم ، بماند كه شايد خيلي دير باشد كه خواندناين كتاب را شروع كرده ام ولي برايم خيلي جالب است، بيشتر قسمت هاي كتاب برايم ياد آور روزهايي ست كه براي تبليغ انتخاباتي معين با ميني بوس آبي_ معروف آقاي سهرابي وبچه هابه روستاهاي اطراف مي رفتيم ، سر بالا يي هاي پر شيب خاكي را بالا مي رفتيم پايين مي آمديم كارت شكلات دار پخش مي كرديم و خسته از اين طرف و آن طرف زدن !تازه دوستي مي گفت مطمئنه كه حتي يك راي هم جمع نكرده بوديم. وقتي براي چسپاندن پوستر معين به مغازه يكي از مغازه داران _روستا رفتيم و از او خواستيم كه پوستر را بچسپاند خواسته اش را اين چنين ميگويد: " اگه به اين آقا راي بديم عرق خوردن آزاده."
در قسمتي از كتاب_"نان و شراب " آنجا كه معلم مدرسه شروع به خواندن روزنامه دولتي " اخبار رم " براي روستاييان ميكند و مي گويد :" ما پيشوايي داريم كه تمام ملتهاي روي زمين حسرت داشتن اورا به دل دارند و خدا مي داند چقدر حاضرند پول بدهند تا او پيشواي كشور ايشان باشد." يكي از روستاييان مي پرسد " چه مبلغ حاضرن بپر دازند تا پيشواي ما را بخرند " !!
تلاشي كه دن پائولو براي جذب دهقانان مي كند ولي بي نتيجه؟!شايد خيلي ايده آل فكر مي كند !
ضمن كرامت انساني كه براي همه انسانها قائلم و اين كه قبل از هر چيز انسانند ولي چگونه مي شود رويكرد اجتماعي اكثر آنها را به اينگونه مغولات تغيير دادو به انها گفت حقيقت_ آنا ني كه شما به آنها راي داده ايد چيز _ ديگريست چطور مي توان به آنها گفت كه ظاهر را نبنند به انها گفت خميني هم خواستش رايگان كردن برق و تلفن و آب بود به خاطر داشتن نفت ملي، چگونه مي توان گفت حكومتي كه شعارش عدالت گستري ست چگونه در زندان با فرزندان شما به بدترين شكل ممكن رفتار مي كند!
با در نظر گرفتن شرايط الان ايران و دانستن اينكه اين توده تاثير گذارترين مردم هستند در هر انتخاباتي كه در كشور برگزار مي شود چه بايد كرد؟وقتي آن پيرمرد آفتاب سوخته پر از درد به بانك مي آيد و مي خواهد چك 50 هزار توماني خود را نقد كند ، وقتي كه آن مرد راننده روستايي با دستان پينه بسته اش مي خواهد تا آمريكا حمله كند و با بيل فرق سر مش عباس را بشكافد به خاطر 10 متر زمين !وقتي كه پير زن ساده روستايي با صورت پر چين و چروكش از من مي خواهد كه حجابم را حفظ كنم و موهايم رابپوشانم !
شايد هنوز جوان باشم و اين جز " رويا هاي جوانيم" باشد.
" دوران شعر به سر آمده و دوران نثر آغاز يافته است . رؤياهاي جواني همه شعرند و زندگي واقعي نثر. هر نسلي همان تجربه هاي نسل قبل را مي اندوزد . مقامات دولتي مرا ملانت مي كنند كه چرا پسرم رفقاي خود را تحريك و از انقلاب دومي دم مي زند .من در جواب ايشان مي گويم : اين مقتصاي سن اوست كه سن رؤ ياهاست . فعلا او در دوران شعر بسر مي برد ولي بعدا زن خواهد گرفت و كارمند دولت خواهد شدو آنگاه دوران نثرآغاز مي يابد . چه بد بختي بزرگي اگر بعد از شعر نوبت به نثر نمي رسيد !
دن پائولو مي پرسد :
چه مي شد اگر آدميان نسبت به آرمانهاي جواني خود وفادار مي ماندند؟ "1

1- كتاب "نان و شرا ب" سيلونه

حنا

هیچ نظری موجود نیست: