پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۵

مرثيه

دلهايمان را سياه كرديد ، چادر سياه بر سرمان پوشانديد ، نگاه سياهتان را فراموش نمي كنم وقتي از من مي خواهيد موهايم را بپوشانم راستي به غير از مشكي رنگ ديگري را خواهيد ديد ؟ سياه بپوشيد كه اسلام در خطر است ، سياه بپوشيد كه مبادا تيري از جانب شيطان رها شود ، سياه بپوشيد و سياه ببيند!
خداي من همه چيز مرا مي ترساند، رنگ مشكي و موهاي كوتاه دوستم ، گيره نقره اي كه گوشه موهايش را جمع مي كند ،حتي رنگ آبي روسري ام مرا مي ترساند !
موهاي بلندم را شانه مي كنم ، مادرم برايم مي بافد و روسري سياه را بر سر مي كنم و كمي راه مي روم و فكر مي كنم كه حتما همه چيز بهتر خواهد شد؟!
حنا

هیچ نظری موجود نیست: