هر خودآگاهي در طلب مرگ ديگريست
از نظر هگل خودآگاهي تنها درتقابل با خودي ديگر شكل ميگيرد.خود فقط وقتي خودآگاه ميشود كه خودرا در خودي ديگر منعكس ميبند.پارادوكس خودآگاهي اين است كه اين وجود بيگانه.به عنوان وجودي بيرون از خود كه غير قابل شناخت و دشمنخوست،بلاواسطه ادراك ميشود.بنابراين،رابطه خود با ديگري خصومت و بيگانگي ناگزير است.هر خودي وقتي كه ديگري بيگانه را در برابر ميبيند،ميكوشد برتري ارادهاش را با منقاد كردن ديگري به نمايش بگذارد.بنابراين پارادوكس تراژيك خودآگاهي اين است كه خودآگاهي مبتني بر مبارزه مرگ وزندگي ميان دو وجود است كه هر يك سعي مي كند با منقاد كردن ديگري –يعني وجودي كه خودآگاهي خودش وابسته به آن است –از حالت غمانگيز بيگانگي با خود برهد.
از نظر هگل خودآگاهي تنها درتقابل با خودي ديگر شكل ميگيرد.خود فقط وقتي خودآگاه ميشود كه خودرا در خودي ديگر منعكس ميبند.پارادوكس خودآگاهي اين است كه اين وجود بيگانه.به عنوان وجودي بيرون از خود كه غير قابل شناخت و دشمنخوست،بلاواسطه ادراك ميشود.بنابراين،رابطه خود با ديگري خصومت و بيگانگي ناگزير است.هر خودي وقتي كه ديگري بيگانه را در برابر ميبيند،ميكوشد برتري ارادهاش را با منقاد كردن ديگري به نمايش بگذارد.بنابراين پارادوكس تراژيك خودآگاهي اين است كه خودآگاهي مبتني بر مبارزه مرگ وزندگي ميان دو وجود است كه هر يك سعي مي كند با منقاد كردن ديگري –يعني وجودي كه خودآگاهي خودش وابسته به آن است –از حالت غمانگيز بيگانگي با خود برهد.
"سيمون دوبوار"- نوشته آن مكلينتاك- ترجمه صفيه روحي
همزاد فروغ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر