یکشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۶

می دانم که نباید اینکار را بکنم.
می دانم نوشتن این حرف ها خیلی هم نباید درست باشد.
زن گفت اینجا دار المونین بوده.
حنا گفت زن رسما دارد توهین می کند.
زن گفت به شهری رفتم عقب مانده و مردمی دور از فرهنگ.
پیش خودم گفتم رسما دارد توهین می کند.
ساده است همه چیز را ساده کردن و قضاوت کردن.
پیش خودم گفتم برای کسی که نیامده است، نمانده است و ندیده است چطور می تواند میزان تغییر را درنظر بگیرد.
جالب است اما با اینهمه فقر فرهنگی توانستند خیلی ها، خیلی هایی که الان هم می شود روی صحبتشان حساب کرد و حتی از آنها خواست برایشان حرف بزنند اینجا بودند و خیلی هم ناراضی برنگشتند.
همه چیزهایی که می نویسم شاید از همان حس شاهرودی بودنم است و شاید همه از شاهرودی بودن نباشد.
شاید برای این است که خیلی چیزها در این شهر دیده ام و خیلی کارها کرده ام که هنوز حتی در تهران هم انجامش ندادم
یله گفت چقدر اوضاع در اینجا، در خرقان خوب است.
م.آ گفت دلم برای خرقان تنگ شده است، دوست دارم دوباره بیایم و یک شب، تنها یک شب آنجا بمانم.
وحید گفت آسمان شاهرود خیلی قشنگ است برای همین است که همه چیز را رها کردم و آمدم اینجا جامعه شناسی در آذربایجان نتوانست راضیم کند اما آسمان اینجا چیز دیگری است.

فقر فرهنگی، گفت آنقدر فقر فرهنگی در این شهر زیاد است... شاید او درست می گوید. نظر او این است و نظر ما شاید ...
ابر، خرقان و بسطام و ... برای ما، یک گردش روزانه به ابر،فرحزاد، کوچه باغ های خرقان و چه می دانم انگار به همه خاطرات دو ساله تو ، به تو و زیستن تو و خیلی ها که تو می شناسی، به آنهایی که حتی شب جرآت خوابیدن در خانه شان را داشته ای و بی هیچ اتفاقی و حتی یک کلمه صبح بیدار شده ای و چه می دانم به همه آنهایی که حتی نتوانستند در زیر گیومه دوست عزیزمان در شرح سفرشان قرار بگیرند توهین شده است. و خوب باید بپذیری که نظر است و همه می توانند نظرشان را داشته باشند حتی اگر ناخوشایند باشد و به مذاق تو جندان خوش نیاید و قسمت سخت مسئله هم همین است .


همزاد

هیچ نظری موجود نیست: