جمعه، مهر ۰۶، ۱۳۸۶

اگه بخوای بعد از مدتها بنویسی ،بعد از مدتها...
بعد از اینکه فضاها اینقدر عوض شده بخوای بنویسی؟!
عرض یک سال خیلی از چیزها عوض شود ،خیلی از چیزها !
سمنانم،ازدواج کردم و تو شهرک صنعتی سمنان کار می کنم با ده ساعت کار در روز،همه چیز خوبه.
همزاد همیشه با اظطراب از من می پرسه" شما بهم چی می گین؟ "،"اصلا حرف می زنین؟"
ومن!
همه چیز خوبه جدیدا کامپیوتر خردیم و یه خونه داریم. تنها کسی که اینجاست چاملیه واقعا خوشحالم که هست واقعا خوشحالم،بعضی وقتها با هم راه می ریم ، حرف می زنیم ، راه میر یم و از قبل که چقدر به ما خوش گذشته و از ضروریات و از بزرگ شدن و...
از همزاد ممنون به خاطر نوشتن و به خاطربودن وقتی ما نبودیم.
"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
شاید عجیب باشد ،
اما مردی که سالهاست در انتظار آمدن مرد دیگریست
گاهی دلش برای خودش تنگ می شود."

حنا

هیچ نظری موجود نیست: