جمعه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۶

گفتم نزول، نزول باران و برف و پیامبر و آیات و الهی و گاهی هم عذاب الهی.
دکتر می گوید کودک در فرهنگ ایرانی یک ملغمه ای از امور متضاد است، پاکی و صداقت و نجاست و جهالت.
می گویم نزول کلمه ای که با هر چیزی می نشیند.
همین که می بینم خوابم نمی برد به او مسیج می زنم وطبق معمول همیشه در میانه خوابم می برد.
کودکان، کودکان اوگاندایی،رواندایی، سیرالئونی، کامبوجی، چه میدانم ایرانی و عراقی و چچنی ، می گوید آلمانی را هم اضافه کن. کم مانده است که نام خودم را هم به لیست اضافه کنم. درمیان 300 هزار کودکی که امروز در جنگ های آزادیبخش فلسطین و چچن و و جنگ های چریکی آفریقا و آمریکای لاتین هستند نام من یا تو هم گم می شود.
می گوید تنها ماندن بهتر است ، نمی توانم با زن ها زیاد بمانم و آزردن آزارم می دهد.
از کودکی اش که می گوید انگار چیزی را آنجا گم کرده چیزی که خودش می گوید ناتمام مانده و به انتها نرسیده از میان رفته و فرصتی که مثل همیشه از او گرفته اند و همین است که فرصت برا یش گرانبها شده و از دست دادن سخت و نگه داشتن لازم و مرد اهل ماکندو می گوید زمنی که در آن مرده ای است عزیزترین جا می تواند باشد و یکی دیگر می گوید زمین تنها چیزی است که می تواند برایش جان داد و شاید مقصود او از همان چیز ناتمام همان زمین ناتمام مانده است و توپ شوت نشده و چه می دانم دوستی ای که دوباره پا نگرفت.
برایش می نویسم نمی دانم چرا نیاز دارم که خودم را برای تو تبرئه کنم اما من نبودم.
تمام شد. گفت تمامش کنیم و تمام شد. و باز از روزنه ای دیگر سر کشید و اما شروع نشده به انتها رسیده بود.
یله انگار درگیر است نمی دانم درگیر چه اما انگار درگیر کاری است مثل کورماز که درگیر کار است یا شازده کوچولو که درگیر درس و پن که درگیر کار و.. و یا چاملی که درگیر مشکلات، م.آ درگیر تحقیقات و تنسی که همه سراغش را می گیرندو حنا که مثل همیشه هست و پیگیر و احوال جوی همه و پرسش از اخباری که به کارخانه نمی رسد و روی لطفش می شود حساب کرد.


همزاد

هیچ نظری موجود نیست: