یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۴

اول می‌بایست آثار گه و کثافت صورت خود را می‌شست تا بعد بتواند خط ان چشم شهروند منتظر را به دقت زیر چشم او نقاشی کند! یک لایه از کثافات صورتش که شسته شد به سراغ شهروند این بار مشتری شده رفت. مشتری از خط ان خیلی راضی بود و برای جلسه بعد هم از او وقت گرفت.

سال‌ها گذشته است و او مشتری‌های زیادی برای خودش دست و پا کرده است. امروز اما گویی روز پایان کارش بود! گه عادی و قدیمی صورتش که سال‌ها نشسته باقی مانده بود، کبره بسته بود و کم‌کم به چشم‌های او رسیده بود. او امروز، دقیقا امروز کور شد. وقتی دوستاش به دیدنش رفتند، با افتخار تابلوهای افتخار دوران گذشته را نشانشان می‌داد!


یله

هیچ نظری موجود نیست: